عشق

  جوانها آن طور که فکر می کنند به کسی علاقه مند نمی شوند و آن طور که علاقه مند میشوند فکرش را هم نمی کنند.تحلیل عشق خود موضوع شورانگیزی است.آدم ها و از جمله آنها جوانها عاشق کسی نمی شوند بلکه همه ماعاشق خودمان هستیم.عاشق آن چیزهایی که می پنداریم زیباست.علاقه مند نیازهای خودمان هستیم.نیازهایی که می خواهیم به بی نیازی بدل شوند.پس می توان گفت که مرز آزادی در عشق را عقل تعیین می کند.

     هستی با عشق آغاز شد.می گویندهدف آفرینش این بود که خدا دوست داشت شناخته شود.ما محصول عشق بزرگترهایمان هستیم و عشق محصول دلهایی است که به خاطرش می تپند.عشق در مرحله ای اشتیلق به رسیدن است.عشق به داشتن.این نخستین مرحله است و خودشیفتگی آغاز عشق است.

      عشق به جنس دیگر آغازشکفتن گونه جدیدی ازعشق است.اما باز هم خویشتن است که نیاز به دیگری دارد.به هر حال هر چه باشد عشق به دیگری است.عشق به غیر همجنس تابع یک نیاز و ضرورت بی ریاست.روزی خواهد رسید که عشقی نو از همین جوانه ها خواهد روئید.عشقی که ازخود فراترمی رود...مثل مادربه فرزند ومثل آدم به همنوع ومثل انسان به چهره ای زوال ناپذیر و جاودانه خواهد انجامید.

               عشق را باید پاس داشت و ارزان نفروخت.

                  

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد