بغض

بغض دیگر باگلوی من چه عادت کرده است

بسکه از تقدیر ناچاری حکایت کرده است

من که عاشق نیستم حتما ًکسی این درد را

بیت بیت از چشم خود تامن هدایت کرده است

کاش دستم رابگیرد مثل روز هرگزی

که تمام شعر هایم راروایت کرده است

دستها اما عجب مرموزموجوداتی اند

از کسی صدها مرض درمن سرایت کرده است

سر به زیری مُرد . لب وامی کنم زُل می زنم

اینقدرکار مرا چشم توراحت کرده است

عشق از تو درد از من این وسط معلوم نیست

قلب تو یا چشم من باما خیانت کرده است 
 
شعرم از حال تو شرح بی نهایت کرده است
 
من زبانی با تخیل آشنا دارم ولی

هرم تصویرت مرا یکسر حرارت کرده است

بگذریم،انگار یادم رفت مطلب بغض بود

اوکه لبخند توراهم پاک غارت کرده است

کاش روزی نامه ی یک سطری ام را وا کنی:

شاعری درکار تقدیرش دخالت کرده است
 
نظرات 3 + ارسال نظر
شکوفه سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام ...

علی جون واقعا عالی بود ...

موفق باشی عزیزم ...

در پناه حق

سیاوش سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.tanbooremast.blogsky.com/

زنده باد. شاد باشی و سلامت علی جان.

سیده زینب سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ب.ظ http://zenab59.blogsky.com

سلام علیکم
ممنونم از اینکه به کلبه بنت الزهرا سری زدید مجددا تشریف بیارید
یا زهرا
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد