دلم واسه لحن صدات تنگه ولی افسوس هر بارکه می خوام
صداتو بشنوم لب از لب وا نمی کنی.
دلم واسه نرمی نگاهت تنگه ولی چشمات دورتر از اونیه که
چشمام بتونن نگاهتو با نازو غمزه اسیر کنن.
دستام بی تاب گرمی دستات متاثراز سردی وجودم دارن می لرزن
باور کن نمی تونن درک کنن که تو چقدر دوری.
گفتم آروم می گیرن زمان لازمه که دیدم از دل داره خون
می چکه رفتم پیشش و گفتم: تو دیگه چرا؟
تو که می فهمی فاصله یعنی چه؟
صدایی نشنیدم خواستم برم تو که میله های افقی قفس رو دیدم و
دلی که پشتشون اسیره.
گفتم چه کسی اسیرت کرده؟
بازجوابی نشنیدم.
ساکت شدم و اشکها یکی یکی ریختن رو صورتم.
گفت:گریه نکن من به خاطر رفتنش غمگینم نه به خاطر اینکه
کلید قفس رو هم با خودش برده.
اشکها امونم ندادن و خواستم برگردم که از پشت سر شنیدم:
می دونم عاشقی جرم سنگینیه ولی بهش بگو بی خبر گذاشتن
عاشق رسم عاشقی جوونمردها نیست.
سلام
دوران عاشقی دیگه تموم شده پول الان حرفه بین عاشقاست...
من با نظر ایشون مخالفم عشق همیشه هست هر زمان و هر دوران و هیچ چیز نمی تونه جاش رو بگیره
سلام ...
علی عزیز ممنونم از اینکه بهم سر زدی ...
ما هستیم که عشق رو بوجود میاریم و یا اینکه آن
را از بین می بریم ... کاری به دوره و زمونی نداره ...
عشق هنوز وجود داره در دل همه ...
موفق باشی عزیزم و همیشه عاشق ..
در پناه حق