رسم عاشقی

 

دلم واسه لحن صدات تنگه ولی افسوس هر بارکه می خوام

 

 صداتو بشنوم لب از لب وا نمی کنی.

 
 دلم واسه نرمی نگاهت تنگه ولی چشمات دورتر از اونیه که
 
 
 چشمام بتونن نگاهتو با نازو غمزه اسیر کنن.
 
 
دستام بی تاب گرمی دستات متاثراز سردی وجودم دارن می لرزن
 
 
 باور کن نمی تونن درک کنن که تو چقدر دوری.
 
 
گفتم آروم می گیرن زمان لازمه که دیدم از دل داره خون
 
 
می چکه رفتم پیشش و گفتم: تو دیگه چرا؟
 
 
 تو که می فهمی فاصله یعنی چه؟
 
 
صدایی نشنیدم خواستم برم تو که میله های افقی قفس رو دیدم و
 
 
 دلی که پشتشون اسیره.
 
 
گفتم چه کسی اسیرت کرده؟
 
 
بازجوابی نشنیدم.
 
 
ساکت شدم و اشکها یکی یکی ریختن رو صورتم.
 
 
گفت:گریه نکن من به خاطر رفتنش غمگینم نه به خاطر اینکه
 
کلید قفس رو هم با خودش برده.
 
 
اشکها امونم ندادن و خواستم برگردم که از پشت سر شنیدم:
 
 
می دونم عاشقی جرم سنگینیه ولی بهش بگو بی خبر گذاشتن
 
 
 عاشق رسم عاشقی جوونمردها نیست.
 
 
 
 
نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
دوران عاشقی دیگه تموم شده پول الان حرفه بین عاشقاست...

نسرین پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ب.ظ

من با نظر ایشون مخالفم عشق همیشه هست هر زمان و هر دوران و هیچ چیز نمی تونه جاش رو بگیره

شکوفه جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.haramedelam.blogsky.com/

سلام ...

علی عزیز ممنونم از اینکه بهم سر زدی ...

ما هستیم که عشق رو بوجود میاریم و یا اینکه آن

را از بین می بریم ... کاری به دوره و زمونی نداره ...

عشق هنوز وجود داره در دل همه ...

موفق باشی عزیزم و همیشه عاشق ..

در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد