| |
خوابی دیدم : تو بودی , زیبا و خندان شاد و سرخوش ... پهنای صورتت با لبخند گرمت و چشمان زیبایت میدرخشید چون افتاب ... وقتی رفتی در بیداریم تلخی خاطره رفتنت تنها ارمغان بجای مانده بود , و همیشه این سوال که : چرا رفتی و چرا اینگونه بی خبر رفتی ... ؟!! هیچ گاه ندانستم بهر رفتنت چه باید بگویم و چی میتوانم بگویم ... پاسخی بر سوالم نیامد و پاسخی بر خواهشم و خواسته ام ... پس یادت را گرامی داشتم و ان را بسان خاطره ای حفظ کردم ... |