رفتی...

 

 

 

ای که رفته با خود دلی شکسته بردی


این چنین به طوفان تن مرا سپردی


ای که مهر باطل زدی به دفتر من


بعد تو نیامد چه ها که بر سر من


بعد تو نیامد چه ها که بر سر من


ای خدای عالم چگونه باورم بود


انکه روزگاری پناه و یاورم بود


سایه اش نماند همیشه بر سر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی


ای خدای عالم چگونه باورم بود


انکه روزگاری پناه و یاورم بود


سایه اش نماند همیشه بر سر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد