بگذار زنگ ساعتت باشم ...

 
alijon.blogsky 
 
 
چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم


لختی حریف لحظه های غربتت باشم


ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر


بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم


تاب آوری تا آسمان روی دوشت را


من هم ستونی در کنار قامتت باشم


از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر


تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم


سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت


با شعله واری در خمود خلوتت باشم


زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است


وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم


صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود

 
بگذار همچون اینه در خدمتت باشم


در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد

 
معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد