دوباره ...
دوباره سکوت...
دوباره انتظار...
دوباره من و یک دنیا خاطره ی باشکوه...
دوباره دلم تنگ است...
به اندازه ی غم یک گل پژمرده...
به اندازه سوز یک دشت باران نخورده...
به اندازه اندوه یک مرغ قفسی...
دوباره و دوباره صورتم نم اشک را حس کرد...
می دانی که تنها تو را می خواهم...
و تنها تو را می خوانم...
دوباره تو را به انتظار خواهم نشست...
...دوباره و دوباره خواهم شکست...
به امید روزی که تو را در کنارم داشته باشم...