دوباره ...

alijon.blogsky

 

دوباره ...

 

دوباره سکوت...

 

دوباره انتظار...

 

دوباره من و یک دنیا خاطره ی باشکوه...

 

دوباره دلم تنگ است...

 

به اندازه ی غم یک گل پژمرده...

 

به اندازه سوز یک دشت باران نخورده...

 

به اندازه اندوه یک مرغ قفسی...

 

دوباره و دوباره صورتم نم اشک را حس کرد...

 

می دانی که تنها تو را می خواهم...

 

و تنها تو را می خوانم...

 

دوباره تو را به انتظار خواهم نشست...

 

...دوباره و دوباره خواهم شکست...

 

به امید روزی که تو را در کنارم داشته باشم...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد