گنه کردم...

alijon.blogsky

 

باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

یار هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

باز هم از چشمه لب های من

چشمه ای سیراب شد سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد در خواب شد

بر دو چشمش دیده می ورزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشق دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه . مال آرزو

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم دل پر امید را

او فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نارم کن که من دیوانه ام

من به او می گویم ای نا آشنا

بگذر از من من ترا بیگانه ام

آه از این دل آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد