دوباره خونه...

alijon.blogsky 

 

شب شده سکته دوباره خونه 

 می گرده دل دنبال یک بهونه 

 می گرده باز گنجه ی خاطراتو 

 پی یه حرف ناب و عاشقونه 

 عکس تو رو باز می ذاره روبروش 

 که تا ته شب واسه تو بخونه 

 دلم تو التهابه که چه جوری 

 قدر چشای نازتو بدونه 

 تو عصری که قحطی عطر یاسه 

 اما به جاش دوست دارم گرونه 

 کافیه اسمتو یه جا ببینم 

 تا حس شعرم بزنه جونونه

من نمی تونم بگم اندازه شو

اینو فقط شاید خدا بدونه 

 محاله که عشق ما رو ندونن 

 برو سوال کن از گلای پونه 

 اگه بخوان خیلی کم از تو بگن 

 می گن همون که خیلی مهربونه ؟

 بی خبری تو ولی از حال من 

 میندازم اینو گردن زمونه 

 چقدر حسودیم می شه وقتی همه 

 بهم می گن دل تو پیش اونه ؟

 من خودم باز می زنم به اون راه 

 می گم بیارید واسه من نشونه 

 اما تا کی فریب بدم دلم رو 

 اون داره کلی آدرس و نشونه 

 مهم ولی تویی که اسم نازت 

 با من یه جایی پشت آسمونه

اونا نمی دونن ستاره هامون 

 دوتاس ولی توی یه کهکشونه 

 اینو بخون تا دوباره بدونی 

 دیوونتم ، دیوونتم ، دیوونه 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد