همزبون...

 

با زبون بی زبونی تو برام یه همزبونی

 

تو همون غربیه‌ای که تا ابد پیشم می مونی

 

تو همون غریبه ای که اومدی تو سرنوشتم

 

بی تو درگیر زمین و با تو راهی بهشتم

 

میشه از ستاره کم گفت میشه با حادثه سر کرد

 

نمیشه چشم تو رو دید ولی از عشق گذر کرد

 

جای پای خستگی‌ها رو تن جاده نمونده

 

وقتی که مرغ مهاجر دائم از عشق تو خونده

 

رو سیاهه شب غربت اگه بی یاد تو سر شه

 

میشه با شعله‌ی عشقت شب پر از شعرو شرر شه

 

مگه میشه توی شعرام ردپای تو نباشه

 

از همه شعرام گذشتی قلب من مال تو باشه

 

شعر من یه عاشقانه‌س یه تلاش شاعرانه‌س

 

چشم تو برام بهانه‌س بیت اول ترانه‌س

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رضا(یه پسر شیطون) دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ب.ظ http://shabesepid.blogsky.com

ای کاش او بیاید...
عال بود. خیلی قشنگ نوشتید.

زهرا دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:19 ب.ظ http://zahrajoonam.blogsky.com

سلام دوست عزیز.ممنونم که بهم سر زدی.شعراتو خیلی دوست دارم.خوش باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد