زیر بارون...

alijon.blogsky 

 

زیر بارون توی سرما  

 

مثل اون پری رویا  

 

توی دریای خیالش  

 

غرق خاطرات یارش

 

دلش انگار که خزون بود  

 

اون چشاش کاسه خون بود  

 

روی تیکه های قلبش  

 

لحظه هاش بی حس و جون بود  

 

چه پریشون تو خیابون  

 

راه میرفت به زیر بارون  

 

خسته از یه حس کهنه  

 

تو سکوت هرچی غصه  

 

مث دیروز و پریروز  

 

گم می شد تو باغ قصه  

 

مونده بین یه دوراهی  

 

تو سراب چشم براهی

 

مونده با پاهای خسته 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد