خمارم...

alijon.blogsky 

 

 

مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را

 

مگر  شوید شراب  لطف او  از  دل  غبارم  را

 

بهشت عشق من در برگ ریز  یادها  گم شد

 

مگر از جام می، گیرم سراغ چشسم یارم را

 

به گوشش بانگ شعر  و  اشک من ناآشنا  آمد

 

به گوشش سنگ می خواندم سرودآبشارم را!

 

به جام روزگارانش شراب عیش وعشرت باد

 

که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد