عهد...

alijon.blogsky

 

 

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم


شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت


کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب


ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم


چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم


چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم


ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل


ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی


چو گَرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون


گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم


ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟