غم

 

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند

 

چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد


آخ که چقدر تنهایم   دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده


خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته


روبروی آینه نشسته ام    آیا این منم؟!!!


شکسته...دلتنگ...تنها    تو با من چه کردی!؟؟؟


شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد


دیگر هیچ نخواهم گفت    اما منتظرم...


انتظار دیدن دوباره ی تو برای من اکسیر زندگیست


پس برگرد     عاشقانه برگرد    برای همیشه......  برگرد 


مگر نامه بیچارگان جواب ندارد؟

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

می شناختم او را نام تو را همیشه به لب داشت

حتی در حال انتظار

آن دلشکسته عاشق بی نام و نشان

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفتگو نمی کرد

جز با درخت سرو

در باغ کوچک همسایه

شبها به کارگاه خیال خویش

تصویری از بلندی اندام می کشید

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

او پاک زیست؛پاکتر از چشمه های نور

وقتی به یاد روی تو می بود می گریست

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

او آرزوی دیدن رویت را

حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت

اما برای دیدن تو چشم خویش را

آن چشم پاک را پنداشت

آلوده است و لایق دیدار یار نیست

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست

آن نام خوب بر لب لرزان او نشست.

نشستم در عزایت گریه کردم

                                       ز داغت بی نهایت گریه کردم .

 

میان کوچه های درد وغربت

                                          چو دیدم رد پایت گریه کردم.

 

مبار ای آسمان دیگر تو امروز

                                           که من دیشب به جایت گریه کردم