عشق تو بَسَم بود ...

 

alijon,blogsky

 

می خواهم و می خواستمت، تا نفسم بود

 

می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود

 

عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار

 

روشنگر شب های بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

 

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو ، هیهات ، که یک عمر

 

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود


سیمای مسیحائی اندوه ، تو ، ای عشق

 

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم

 

رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود