رستاخیزی...

alijon.blogsky

 

 باران

 

و رستاخیزی برای دوباره من

     

   و صبح که با تو آغاز است

      

  و این همه چکاوک

    

  و مهربانی ات که بین دو سلام تقسیم می شود.

 

زمین را ببین

     

  و آسمان که امتداد خداوند است

    

   و مفهوم عظیم دوستت می دارم

 

که چقدر در این همه وسعت سبز کوچک می شود

 

درست مثل ارتفاع نگاهمان.

 

آتش را بیاور.

 

محدوده سرخ گرمایشی بزرگ

 

وشب که روی شانه هایمان چادر گسترد

 

عمق شب مال ما بود

 

پرسه در خلسه یک سیب

 

و هم آغوشی باران و خاک و درخت

 

من زاده می شوم از تو و تو از باران....