در دل من روزی؛گل عشقت رویید
یک گل سرخ؛ که در غربت تن؛می شد او را بویید
در حریم سینه؛جای دادم او را
با سرشک دیده؛آب دادم او را
قد کشید و بالید؛در هوای احساس
ریشه زد در جانم هر دم او با وسواس
اسمان قلبم؛صاف بود و آبی
شب رویاهایم؛همچنان مهتابی
با خیالش آرام؛زندگی میکردم
از حضورش در جان شاعری میکردم
من رسیدم با او؛لب پرچین نیاز
عاشقانه خواندم؛رو به ان کعبه نماز
تا به ناگه روزی؛گل عشقت خشکید
پر کشید از جانم؛تنم از غم لرزید
هرچه از دیده روان کردم آب
هرچه نالیدم وگفتم دریاب
بی اثر بود همانند سراب
پر زد از دیده من؛همچو شیرینی خواب
منتظر میمانم؛لیک تا روز حساب
تا بروید شاید ؛گل عشقت در دل؛همچو نی در مرداب
|