سازشکسته...

علی جون

شکسته ساز من از غم

نشسته بر دلم شبنم

میان خیل طوفان ها

نگر، تنها شدم کم کم

میان موج انسانها

به دریا میزنم جان را

ولی اهریمنان پست

نگر، کشتند ایمان را

ولیکن خواب میبینم

سراب آب میبینم

کنار برکه ای غمگین

نگر، مهتاب میبینم

شدم از زندگی خسته

تمام راه ها بسته

برای عاشقی چون من

نگر، مرگ است پیوسته

شده انسانیت بر باد

چگونه من شوم دل شاد

تمام روح من خونین

نگر، چون میکنم فریاد

برایت گریه سر کردم

به سویت دست آوردم

بیا بنشین کنار من

نگر، بر قلب پر دردم

دگر چیزی نمیدانم

کنارت نیک میمانم

برای مرگ انسانها

نگر، من روضه می خوانم

کنون ای کاش میمردم

شراب ناب میخوردم

ببین انسانیت مرده

نگر، این مرگ آزردم

ببین بودن چه بی حاصل

ندارد زندگی ساحل

میان ماه و مهر  ما

نگر، دل گشته بی حائل