به درد بی دوایی...

alijon.blogsky 

 

 

به درد بی دوای من، کسی مرهم نشدهرگز

 

نصیب من در این دنیا، بجز ماتم نشد هر گز

 

به من هر کس که رو آوردم، نمک پاشید بر زخمم

 

به دستان تو هم حتی، غم ما کم نشد هر گز

 

دل من در شب تیره، فقط خورشید را می جست

 

ولی یابنده یک شمع کوچک هم نشد هر گز

 

دل مغرور من، تنهای تنها در پی او بود

 

ولی او هم دمی در فکر سامانم نشد هرگز

 

همیشه این دل تنگم، اسیر و بند شب ها بود

 

کسی در این شب تیره، دمی همدم نشد هر گز

 

در این شب ها تنهایی، کسی من را نمی خواند

 

به در بی دوای من، کسی مرهم نشد هرگز