تورا به اندازه نفسهایت، دوست دارم تو را به قدر ِ دوست داشتن، دوست می دارم تو را برای با " تو" بودن ، دوست می دارم تو را، برای همهء روزهایی که نزیسته ام، دوست می دارم تو را به اندازهء گرمای نان ِ داغ ِ گندم، دوست می دارم تو را به قدر ِ همهء گلهایی که نروییدند ، دوست می دارم تو را به اندازهء نفسهایت ، دوست می دارم تو را به قدر ِ کسانیکه دوست نمی داشتم ، دوست می دارم تو را به تعداد روزهایی که ندیده بودمت ، دوست می دارم تو را به تک تک ِ ستاره های خاموش، دوست می دارم تو را به قدر ِ شهاب های بی فروغ، دوست می دارم تو را به تکرار ِ قطره های تند ِ باران، دوست می دارم تو را به اندازهء لطافت ِ گلبرگهای عالم، دوست می دارم تو را به ذرّه ذرّه ، آب ِ آن کوزه شکسته؛ دوست می دارم تو را به قدر ِ همهء شکوفه های سیب، دوست می دارم تو را به اندازهء روزهایی که نداشتمت، دوست می دارم تو را به قدر ِ ثانیه هایی که با من نبودی، دوست می دارم تو را، به خاطر ِ جفای " تو"؛ دوست می دارم تو را برای تمام مهربانی هایت ، دوست می دارم تو را به قدر تابش ِ آفتاب ِ تابستان، دوست می دارم تو را به تعداد برگهای خزان زدهء پاییز ، دوست می دارم تو را به قدر ِ رنگهای جهان، دوست می دارم تو را برای همهء بی رنگی ها نیز؛ دوست می دارم تو را، برای بودنت، دوست می دارم تو را، برای اینکه " تویی " دوست می دارم تو را به قدر ِ هر آنچه دوست نمی دارم، دوست می دارم تو را به اندازهء " دوست داشتن " ، دوست می دارم |