گر دلت را شکستم به عمد نبود.
دلم ، شکستن دلی را بلد نبود.
نه عاشق بودم نه رسمش را میدانستم.
من فقط تورا دیده بودم تورا میخواستم.
شعرهایم قبل تو نور نداشت شور نداشت.
ردیفهای شعر من لیاقت اینهمه نور نداشت.
منت گذاشتی شبی مرا به قلب پاک خویش راه دادی.
همانشب درونم نهیب زد مبادا روزی ترا بخواهم زیادی.
دل ساده من خبرنداشت نمیتوانی مال من شوی.
برایم آرزویی بود که روزی چو شمع در خانه ام روشن شوی.
توراشناخته نشناخته باورت کردم در قلبم تو را خانه دادم.
آن نهیب درونیم آن همه حرف و قول رفت از یادم.
دست من نبود تو پاک بودی که من عاشقت گشتم.
اینرا در هر کاغذ و برگ و نامه ای هزار بار نوشتم.
هنوز بوی عطر دستانت در چارچوب قلب شکسته ام مانده است.
میدانم هنوز چشمانت آخرین نوشته های مرا نخوانده است.
پری شدم در دلم عکست را کشیدم و شیشه ای عشق ورزیدم.
گفتی از تو پراحساستر هیچکسی ندیدم.
از تو هیچ نخواستم آغوش خیالیت هر آنچه میخواستم به من میداد.
فغان از آنروز که بگویی پری تو رفته ای از یاد.
صبح فردا به انتظارم تا با طلوع خورشید دوباره پیش من برگردی.
خدارا چه دیدی شاید یکروز در خانه مرا هم زدی. |