شعر من حرف دل است و دل من با دل توست دل کنیدش سرو پا گوش که حرفم غم توست چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم چه حسی بود در قلبم شبیه کوجه برفی به راه کوچه برفی تو را از خود جدا کردم نفهمیدم که می میرم نباشی ؛ مثل پروانه تو را من در ته این کوچه برفی رها کردم چه شبها تا سحر با قاصدک در خلوتی بی رنگ نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل نوشتم روی گل برگش که من بی تو چها کردم |