بغض...

alijon.blogsky 

 

 

به دنبال شانه ای می گردم

 

که های های گریه هایم را

 

 خستگی زندگی از دست رفته را

 

وبغض سالهای مرده را

 

 که چون گلوله ای در گلوی زندگی نامه ام

 

فشرده شده بترکانم

 

 ودر کنارش، در امنیت وجودش 

 

آرام گیرم 

 

بار خدایا میخواهم بر شانه ات سر بگذارم و  گریه کنم

 

سیل اشکم  چون رود جاری شو د

 

بغض ترکیده ام کینه هایم را بشوید

 

آنگاه من باشم وتو وشانه مهربانت

 

وآرامش و سکونی که با تو بودن را بمن هدیه میدهد