به دنبال شانه ای می گردم که های های گریه هایم را خستگی زندگی از دست رفته را وبغض سالهای مرده را که چون گلوله ای در گلوی زندگی نامه ام فشرده شده بترکانم ودر کنارش، در امنیت وجودش آرام گیرم بار خدایا میخواهم بر شانه ات سر بگذارم و گریه کنم سیل اشکم چون رود جاری شو د بغض ترکیده ام کینه هایم را بشوید آنگاه من باشم وتو وشانه مهربانت وآرامش و سکونی که با تو بودن را بمن هدیه میدهد |