غریبه...

alijon.blogsky 

 

 

غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
 

تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
 

رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
 

من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم
 

چشمهایم خیس از باران اشک و انتظار
 

من به این دوری خدایا کی عادت می کنم ؟
 

می روم قلب تو را پیدا کنم
 

برق چشمان تو را معنا کنم
 

می روم شاید که در دشتی بزرگ
 

معنی عشق تو را پیدا کنم
 

می روم تا با نگاه گرم تو
 

این دل دیوانه را شیدا کنم
 

می روم عاشق شوم همچون نسیم
 

غنچه های عشق را تا وا کنم