
من به احساس تو شک دارم ..
خونمون مثل یه زندونه!
من کنارت و یکی دیگه ؛
بین دستایِ تو مهمونه!
مثل مهره ای که میسوزه
دیگه از چشم ِ تو افتادم!
خسته م بیا تمومش کن
واسه تصمیم ِ تو آمادم!
آره میدونم تو حق داری
ساده احساسمو می بازم
یا دمه همیشه میگفتی :
من یه معشوقه ی پر نازم !
بین ما فاصله افتاده
بین دستای من و دستات
وقت دل کندن ِ موهامه،
از نوازشهای انگشتات!
من پشیمون ـ پشیمونم ..
کاش به عشقت تن نمیدادم
سخته دل کندن و تنهایی ،
من به چشمای تو معتادم!
لحظه هاتو به تو می بخشم
باید این جاده رو برگردم
هر کجا میری خدا حافظ
دیگه دنبالت نمی گردم...!
علی
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 ساعت 11:11 ق.ظ
بیا تا یه دوستی رو شروع کنیم...به امید دیدار