مجنون

 

 

می گن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی ؟
اگه نیمه شب بیای بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، منم می یام تا ببینمت.
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست.
ولی مدتی که گذشت خوابش برد.
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت.
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود، آهی کشید وگفت :
ای دل غافل یار آمد وما در خواب بودیم .
و افسرده و پریشون برگشت به شهر.
در راه یکی از دوستانش اونو دید و پرسید :
چرا اینقدر ناراحتی؟
و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت :
این که عالیه !
آخه نشونه اینه که لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول این که :
خواب بودی وبیدارت نکرده !
و به طورحتم به خودش گفته :
اون عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟
و دلیل دوم اینکه :
وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری!
مجنون سری تکان داد و گفت :
نه!
اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی!
اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد!
تو رو چه به عاشقی؟
بهتره بری گردو بازی کنی!
آره عزیز دلم باید حواسمون رو جمع کنیم .
نکنه خوابمون ببره !
نکنه فرصتها رو از دست بدیم.
نکنه وقتی بیدار بشیم که دیگه کار از کار گذشته باشه !
و باید بدونیم ، هر ثانیه از زندگی ما لحظه ای بی نظیر و تکرار نشدنیه.
و از اون لحظه های ناب ، بهترین استفاده رو ببریم.
پس بیا از همین لحظه شروع کنیم.

دلتنگی

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید...

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث ریختن اشک های تو نمی شود...

تنها دوراه برای مواجهه با مشکلات وجود دارد : یا آنها را عوض کنید و یا شیوه نگریستن به آنها را تغییر دهید ....

دیگران را دوست بدارید،منتظر نباشید آنها شما را دوست بدارند..

شادمان شدن آسان است اما شادمان ماندن دشوار...

نباید دنبال خوشبختی بود باید آن را اتفاقی در راه پیدا کرد...

 

دلم گرفته

مرا بگیر و ببر ، دلم گرفته

قسم به عشق ، به باران ، دلم گرفته

شبیه پنـجره های گرفـته پاییـز

ببین چه ساده ، چه آسان دلم گرفته

بیا که گریه کنیم و سبک شویم امشب

کجاست راه نیستان ، دلم گرفته

بیا دو تایی از این شهر سرد بگریزیم

از این همیشه زمستان دلم گرفته

دوباره بغض ، دوباره هجوم خاطره ها
دوباره نبودن تو........

ببین چقدر دلم گرفته ؟!

عجیبه

 

چقدر عجیبه  که: تا وقتی که مریض نشی کسی  برات گل نمی یاره 

 

تا  فریاد نزنی کسی  به طرفت برنمی گرده   

 

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه 


 
تا قصد رفتن نکنی  کسی به دیدنت  نمیاد     

                  

وتا وقتی نمیری  کسی تورو نمی بخشه .......

****************

 

 

                اشکای یخیمو پاک کن               درای قلبتو وا کن

             صدای قلبمو بشنو                    من چه کردم با دل تو

             کاشکی تو لحظه ی آخر            عشقو تو نگام می خوندی

             قلب تو صدامو نشنید                 رفتی با غریبه موندی

****************

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت برویت

 می گسترانید.م... ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که

 آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت .......

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه

 بسته لبانت را بگشایم .....

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور

 دست ها در کنار تو پرواز می کردم ....

و ای کاش سایه بودم تا نزدیک ترین کس به تو می شدم...

آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم.

«به خدا خیلی دوست دارم»

 

 

سکوت

دلم خیلی گرفته

نمیدونم چرا ولی احساس خوبی ندارم.

دلم میخواد  از این جا فرار کنم و برم یه جای دور ....

جایی که هیج کس من رو نشناسه......هیچ کس نباشه...سکوت و سکوت و سکون....

دلم می خواست کسی پیدا بشه و طاقت شنیدن این همه درد رو داشته باشه.....

این همه فکر واسه یه ذهن کوچیک....این همه درد ......این همه کلمه ی نگفته........

این همه سکوت.......................