ماه من غصه نخور...

 

ماه من غصه نخور زندگی جزر ومد داره
دنیامون یه عالمه آدم خوب وبد داره

 ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر از ترک مثل تو ومن نمیشن

ماه من غصه نخورمثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه

ماه من غصه نخور گریه پناه آدمهاست
تر وتازه موندن گل مال اشک شبنم هاست

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه

ماه من غصه نخور خیلی ها تنهان مثل تو
خیلی ها با زخم های زندگی آشنان مثل تو

ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماه من غصه نخور دنیا رو بسپار به خدا
هر دومون دعا کنیم توهم جدا من هم جدا

می خوام پیش تو بخوابم...

می خوام پیش تو بخوابم

در کنارت باشم تا بیدار شی

در اولین پرتو خورشید

می خوام پیش تو بمونم

خودمو در میان رختخوابت پنهان کنم تا ازم دور نشی

دوست دارم دوست دارم

باز هم موهایم را نوازش کنی

این دو تا دست های توست که منو خوشبخت می کنه

دوستت دارم دوستت دارم

مرا رها نکن رفتن تو کم از احساس مرگ برایم نیست

می خوام در کنار تو به خواب برم

بخاطر یک آرزو و آن هم سلام تو

بعد از یک شب طولانی و عاشقانه

می خوام پیش تو بمونم

و تو صورتت کشف کنم و ببینم

که تو یک سراب نیستی

دوستت دارم دوستت دارم

و این قلب منه که تو می شنوی

چون صدای من رفته و در زمان محبوس شده

دوستت دارم دوستت دارم

و احتیاج دارم بهت اینو بگم

در زندگی من یک لبخند تو کافیه

می خوام پیشت بمونم

تا با نگاهت به رویا برم و تو را غرق در بوسه کنم

این روزگار و رسم اوست !

                         باید فراموشت کنم                         

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

               من می پذیرم رفته ای               

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم ...

                                                                     فریدون مشیری

به که...

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

سینه ها جای محبت ، همه از کینه پر است

هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را، گرم پاسخ گوید

نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر،قدمی راه محبت پوید

به که باید دل بست؟                                                                                

به که شاید دل بست؟

نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ، نقشه ای شیطانیست

در نگاهی که تورا وسوسه عشق دهد، حلقه ای پنهانیست

خنده ها میشکفد بر لبها ، تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی

همه بر درد کسان مینگرند، لیک دستی نبرد از پی درمان کسی

از وفا نام مبر ، آنکه وفا خواست کجاست؟

ریشه عشق فسرد

واژه دوست گریخت

سخن از عشق مگو ، عشق کجا ؟ دوست کجاست؟

دست گرمی که ز مهر بفشارد دستت

در همه شهر مجوی

گل اگر در باغ بر تو لبخند زند

نگرش ، لیک مبوی

 

 

 

                                        

خانه تنها

 

 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت   

 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

   خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد            

   تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

بویت

 

چـو گل هـر دم به بویت جـامه در تن

کنـم چـاک از گریبـان تا به دامــن

من از دست غمت مشکل برم جـان

ولی دل را تو آسـان بردی از من

به قول دشمنـان برگشتی از دوست

نگردد هیـچ کس با دوست دشمـن

ببـار ای شمع اشک از چشـم خونین

که شـد سوز دلت بر خلق روشن

مکن کـز سینـه ام آه جگـر ســوز

بر آیـد همچــو دود از راه روزن

دلـم را مشکـن و در پا مینــداز

که دارد در سـر زلف تو مسکـن

چو دل در زلف تو بستـه است حــافظ

بدین سـان کــار او در پا میفکـن

 

من

 

دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن

زندگی رو با ختی دل من مردم رو شناختی دل من

تو با کی سراب باحقیقتی

تا به کی خرابه محبتی

همنشین این اون میشی خسته پریشون خون میشی

دشت وقتتو کویر میشه

مرغ ارزوت اسیر میشه

روبروت سراب پشت سر خراب

ساکت صبوری دل من مثل بوفکوری دل من

دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن

زندگی رو با ختی دل مردم رو شناختی دل من

تو یه خون نشستی دل من بی صدا شکستی دل من

 

 

خدایا قلب من غمگینه امشب

 

خدایا قلب من غمگینه امشب

 

 دلم چون لاله خونینه امشب نمی دونم

 

 چرا دست زمونه گل عمر منو می چینه امشب

 

 دلم گنجینه غم های بسیار وجودم خسته از تکرار و تکرار

 

 دل من دیگه از جبر زمونه شده از زندگی بیزارو بیزار

بمیرم

 

وقتی که غم و انده قلبم را در آغوش می گیرد

عشق ما را از هم جدا کرده

روحم با لمس سکوت دردناک شده

دریایی بزرگ از احساسات در درونم شنیده می شود

این خشم تمام آتش هاست ، خشم تمام طوفان ها

خشم دریای عبوس و شوم

قلبم گریه می کند ، گریه

در این سکوت بی پایان قلب من گریه می کند

گریه ای از روی نا امیدی ، گریه ای از روی درد ، گریه ای از روی غم و اندوه

قلبم ملتهب شده با عشق تو و می سوزد با قلب یخی تو

آتش و آهن هایی مذاب در سکوت با شکوه من

غم و اشک در چشمان دردناکم جریان دارد

طوفانی از قلبم ، که دریایی از اشک را سر افکنده می کند

قلبم از هم پاره پاره شده ، و پر شده با سکوت و درد

اشک ریختن و مرثیه و سوگ برای این عشق

آه ای غم و اندوهم غرق کن این بار غم احساساتم را

چقدر من آرزو داشتم تا تو را به طرف تابوتم نزدیک کنم و تو را لمس کنم و بعد بمیرم

بمیرم

آه چقدر احساس دلتنگی می کنم ، چقدر ، چقدر احساس تنهایی می کنم

آه ای روح بی نوای من چقدر تو حس سرما می کنی

نجوای تو در اشک هایم فرو می رود ، ناله های زجر آور تو

قلبم از کار می افتد ، پشیمانی و افسوس ، ویرانی

من خواهم مرد ، خواهم مرد

آه این دلتنگی چقدر وحشتناک است ، این نا امیدی و یاس که من نمی توانم اعتراف کنم

در صدای جیغ ، در آخرین فریاد

عشق من با قلبی خون ریزان

آه ای احساس تیره و افسرده ، آه ای حس سوگوار و غم انگیز

خدای تاریکی ها من را منجمد می کند

ذهنی آسمانی و خدایی و به یاد آوردن بوسیدن تو ،

آه غم من را در آغوش بگیر ، آرزو می کنم که در دستان تو بمیرم

من در تابوتم می سوزم ، در آسمانی پهناور از آرزو هایم

اینجا فقط من و تو و سایه ای از اندوه من است

روحم با آه و ناله سیر می شود

تنها چیزی که من می خواهم مرگ است

هستی و وجود من سراسر پوشیده می شود با رنج و من با زجر می میرم

در اعماق از غم و مرگ ، چشم هایم با اشک شکافته می شود

روح من از درد خلاص می شه

و ضعیف می شود مانند آسمان در روشنی روز

آه دور ترین نقطه از درد ، آه تراژدی و بیزاری و تنفر تنها حس من است

وقتی که غم قلبم را در آغوش می گیرد من می میرم

عشق های واقعی هرگز نخواهند مرد

اما عشق خودکشی است

مسافر

اون مسافری که خستهس
توی یک جادة تاریـک
اون کـه از تــو دوره امّـا
مث سایه به تو نزدیک
اونـکه بــرق انـتـظارو
توی چشمات نمیبینه
واسـه کوچیدن و رفتـن
دیگـه از پا نمیشینـه
دیگـه ساکـت نمـیمونه
غصّههاشو میگه با باد
کسی که دوسـش ندارن
دیگه فردا رو نمیخواد
یــه روزایـی ،تــو بـراش
حـرمت آشیـونـه بـودی
مـعنـی مقّـدس یـه خـونـه بـودی
تو همون دریچهای که روبه مشرق وانمیشه
حتّی امروز ،پیش روش پیدا نمیشه
اونـی کـه یـه روزی داده
به تو قلب پاک و ساده
حالا دست سرنوشتش رو
بـه دسـت جـاده داده
قـفـس غــربـتـشــو
رفتـه تو جادهها بسازه
دوس داره تنـها باشــه
یـه دنیای تنـها بسازه

دیگه بسه انتظار

دل من دست بردار

دیگه بسه انتظار

دیگه حی اسمشو تو به یاده من نیار

دیگه نمیاد  عمرت رو هدر نکن

دل من منو در به در نکن

دل من بسه آخه اونی که میخوای تو دیگه نمیاد

باید بدونی اگه یه روزی بیاد

اون دیگه تورو نمیخواد

خیال

خیال کردم یه عمر با من میمونه

 

گمون کردم واست یه همزبونه

 

نگفته بود پی یه  عشق دیگه اس

 

تا تحقیر  بشمو دل بسوزونه

 

نگفت به فکر فرصتی دوباره اس

 

برای دل بریدن فکر چاره اس

 

نگفت به فکر تحقیر نگامه

 

شکستن غروری پاره پاره اس

 

حالا به مرگ من راضی نمیشه

 

میخواد جون بکنم واسش همیشه

 

به اون ظالم بگین نفرین این دل

 

تا زنده ام به راه زندگیشه

 

برای دیدن روز عذابت

 

دارم ثانیه ها رو میشمارم

 

حالا من خسته و تنهام 

عشق هدف حیات

" عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.

 و زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وامیدارد٫ قلب مرا به جوش می آورد٫

استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکند٫ مرا از خودخواهی و خودبینی میراند.

 دنیای دیگری را حس میکنم.در عالم وجود محو میشوم.

احساس لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا میکنم. 

لرزش یک برگ٫ نور یک ستاره دور٫ موریانه کوچک٫ نسیم ملایم سحر٫ 

موج دریاو غروب آفتاب همه احساس مرا می ربایند

و از این عالم مرا به دنیای دیگری می برند......

 اینها همه و همه از تجلیات عشق است....

به خاطر عشق است که فداکاری میکنم.

به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم.

به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبایی را می پرستم.

 به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم

و او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم...."

نیلوفر

امروز آمدی که مرا مست تر کنی

تنگم به بر بگیر که دیوانهء توام

لب بر لبم گذار و به چشمم نگاه کن

من مست چشم های چو میخانهء توام

امروز آمدی که مرا باشراب کام

از سال پیش مست تر و گرمتر کنی

امروز آمدی که در آغوش گرم خویش

دلداده را ز رنج جهان بی خبر کنی

با بوسه های خویش مرا مست مست کن

ای عشق من که دلبر افسونگرمنی

بر پیکرم بپیچ چو نیلوفری به ناز

در بوستان عشق، تو نیلوفر منی

چرا قلبمو شکستی ؟؟؟

 

عزیزم سلام یه چیزی ؛ چرا قلبمو  شکستی ؟؟؟

منی که عشق تو بودم ؛ حالا عاشق کی هستی؟


نمی گم دلت گرفته ؛ می دونم که تنها نیستی

همدمت بودم یه روزی ؛حالا با دیگری نشستی!!


نکنه عاشقش نباشی ؛ اون که امروز تو باهاشی

بگو که دلم باهاته ؛ هر جای دنیا که باشی


تو که احساسی نداری ؛ میدونی دلم چه تنگه؟

کاش منم مثل تو بودم ؛ قلبی که از جنس سنگه


می دونی این شعر من نیست ؛ حرف یه دل شکسته است

کسی که تموم حرفاش ؛ توی ابهام گذشته است


راستی مرگمو  ندیدی ؟ من که چشمام نمی بینه

آخه از روزی که رفتی ؛ آرزوی من همینه


من که اسراری ندارم ؛ خوشحالم یکی باهاته

آخه همدمم تا امروز ؛ یه دونه شاخه نباته


ببینم عکسامو داری ؟ اونی که توی غروبه؟

یادمه وقتی که دیدیش ؛ گفتی وای این یکی خوبه

 

مثل اینکه می دونستی ؛ عشقمون رو به غروبه

رفتی و غروب تموم شد ؛ حالا چشمام بی فروغه


راستی شعرامو می خونی ؟ یا که وقتش و نداری؟

یادمه بهم می گفتی ؛ واسه من شعری نداری؟


 

شاخه

-          گل زیباست

-          و بر شاخه زیباتر

-          ولی ...

-          تو زیباتر از گلی برشاخه هستی

-          آنقدر که در تو غرق می شوم

-          سکوت می کنم

-          تا تو را با وجودم حس کنم

-          و حالا ...

-          در زمان بوئیدن تو ای گل زیبای من

-          فاصله هایمان به اندازه یک نفس است ...

کلمه

شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.

 لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.

 حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.

 ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.

سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.

اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.

 بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش.

 دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

زیباترین کلمه "راستی"است... با آن روراست باش.

زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.

 ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟

موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.

 آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.

عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.