زنان

 

تصور می‌کنید همسرتان‌ اهل‌ دروغ‌ نیست‌؟ امابهتر است‌ در این‌ باره‌ توجه‌ بیشتری‌ داشته‌ باشید واگر متوجه‌ شدید همسرتان‌ گاهگاهی‌ به‌ شما دروغ‌می‌گوید، بدون‌ ایجاد اغتشاش‌ در زندگی‌ به‌ یافتن‌دلایل‌ آن‌ اقدام‌ کنید. ممکن‌ است‌ که‌ زنان‌ به‌همسرانشان‌ برای‌ رساندن‌ منظور خود و به‌ نتیجه‌رسیدن‌ اهداف‌شان‌ دروغ‌ بگویند، زنان‌ با زیرکی‌خاص‌ خود نکات‌
ظریف‌ نیات‌ خود را به‌ اشکال‌مختلف‌ بیان‌ می‌کنند و در بعضی‌ مواقع‌ از دروغ‌ به‌عنوان‌ یک‌ حربه‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ خواسته‌های‌خود استفاده‌ می‌کنند. البته‌ در بسیاری‌ از موارداین‌ دروغ‌ها به‌ طور ناخودآگاه‌ و بدون‌برنامه‌ریزی‌ قبلی‌ بیان‌ می‌شود، آنچه‌ که‌می‌خوانید اشاره‌ به‌ چند نوع‌ از بارزترین‌ دلایل‌دروغ‌ زنان‌ به‌ مردان‌ است‌ که‌ البته‌ راهکارهای‌آن‌ را برای‌ شما بیان‌ خواهیم‌ کرد...
به‌ این‌ ترتیب‌ متوجه‌ خواهید شد که‌ بسیاری‌ ازدروغ‌های‌ همسرتان‌ برای‌ نشان‌ دادن‌ عشق‌ وعلاقه‌اش‌ نسبت‌ به‌ زندگی‌ مشترک‌ می‌باشد.

-1 زنان‌ در حالی‌ که‌ از اول‌ ازدواج‌شان‌ سعی‌در تغییر روحیه‌ و رفتار همسرانشان‌ دارند، امابسیاری‌ از اوقات‌ می‌گویند من‌ تلاشی‌ در تغییررفتار و روحیات‌ (تو) ندارم‌. او برای‌ اینکه‌ به‌ شمانشان‌ دهد از زندگی‌اش‌ راضی‌ است‌، چنین‌دروغی‌ را ابراز کرده‌ است‌، پس‌ شما خوشحال‌باشید که‌ مرد مورد دلخواه‌ او هستید و همسرتان‌ بابیان‌ چنین‌ جملاتی‌ می‌خواسته‌ احساسش‌ رانسبت‌ به‌ شما نشان‌ دهد پس‌، از فرصت‌ استفاده‌کرده‌ و در پی‌ رفتاری‌ باشید که‌ او می‌خواهد.

-2 گاهی‌ اوقات‌ همسرتان‌ به‌ شما می‌گوید: من‌از بودن‌ در میان‌ دوستان‌ تو لذت‌ می‌برم‌، درحالی‌ که‌ چنین‌ نیست‌. شاید او به‌ کنایه‌ می‌خواهد،شما را متوجه‌ کند که‌ دوست‌ ندارد، بیشتر اوقات‌زندگی‌اش‌ را در میان‌ دوستان‌تان‌ بگذراند.دوستان‌ شما برای‌ خود شما ارزشمند و دوست‌داشتنی‌ هستند، اما ممکن‌ است‌ برای‌ همسرتان‌خسته‌ کننده‌ و کسل‌آور باشد، پس‌ سعی‌ کنیدملاقات‌های‌ دوستانه‌ را کم‌تر کنید. بگذاریدهمسرتان‌ با میل‌ و اشتیاقش‌ در جمع‌ دوستان‌قدیمی‌ شما شرکت‌ کند. شما باید حالات‌ و رفتار اورا درک‌ کنید و ببینید از چه‌ چیزی‌ خوشش‌می‌آید یا چه‌ چیزی‌ برایش‌ بد است‌ کار سختی‌نیست‌ با نزدیک‌تر شدن‌ به‌ همسرتان‌ می‌توانید به‌همه‌ اخلاق‌ و خصوصیات‌ او پی‌ ببرید.

-3 همسر شما می‌گوید من‌ از انجام‌ دادن‌ هرکاری‌ برای‌ تو لذت‌ می‌برم‌، زیرا او می‌خواهدموضوعی‌ را با شما در میان‌ بگذارد. برای‌ مثال‌می‌خواهد به‌ شما بگوید که‌ درست‌ است‌، وظیفه‌من‌ در خانه‌ کار کردن‌ و آشپزی‌ می‌باشد و از این‌وضعیت‌ نیز راضی‌ هستم‌، اما نیاز به‌ توجه‌ و تشکرهم‌ دارم‌، پس‌ فقط به‌ فکر استراحت‌ در خانه‌نباشید. همسر خود را در کارهایش‌ همراهی‌ کنید.پس‌ زحمات‌ و کارهای‌ او را مورد توجه‌ قرار دهیدو قدردانی‌ کنید، تا او هم‌ احساس‌ لذت‌ بیشتری‌کند.

-4 زنان‌ برای‌ اینکه‌ خود را در دل‌ همسرشان‌جا کنند، می‌گویند من‌ خانواده‌ تو را مثل‌ خانواده‌خودم‌ دوست‌ دارم‌. البته‌ می‌خواهد تظاهر کند وبا سیاست‌ وارد شود، در حالی‌که‌ احساس‌ قلبی‌ وواقعی‌ او نیست‌. شما مطمئن‌ باشید هر دختری‌خانواده‌ خودش‌ را بیش‌ از خانواده‌ همسرش‌دوست‌ دارد، اما اگر به‌ شما گفت‌ خانواده‌ تو رامانند خانواده‌ خودم‌ دوست‌ دارم‌ و به‌ آنهااحترام‌ می‌گذارم‌، خوشحال‌ باشید. زیرا او برای‌اینکه‌ علاقه‌ زیادی‌ به‌ شما و زندگی‌ مشترکش‌ دارد،چنین‌ حرفی‌ را زده‌ است‌. لذا به‌ گفته‌ وی‌ ارج‌نهید و همسرتان‌ را برای‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ تحسین‌ وتشویق‌ کنید، تا او هم‌ در گفته‌اش‌ مصرتر و قوی‌ترشود.

-5 در دوران‌ زناشویی‌ بسیاری‌ از دختران‌می‌گویند، تو راست‌ می‌گویی‌، تو حقیقت‌ را بیان‌می‌کنی‌، در حالی‌ که‌ خودتان‌ هم‌ می‌دانیداین‌گونه‌ نیست‌، او فقط می‌خواهد جلوی‌ دعوا ومشاجره‌ را بگیرد. از این‌ رو با چنین‌ جملاتی‌ قصدآرام‌ کردن‌ شما را دارد، او در دلش‌ می‌گوید حق‌با من‌ است‌، اشتباه‌ می‌کنی‌، اما از روی‌ ناچاری‌ وگاهی‌ ترس‌ از برخوردهای‌ شدید مجبور به‌ بیان‌چنین‌ دروغی‌ می‌شود. شما انصافا قضاوت‌ کنید،چرا کاری‌ کرده‌اید که‌ او از سر ناچاری‌ به‌ شمادروغ‌ بگوید. حتما در گذشته‌ رفتارخشونت‌آمیزی‌ داشته‌اید. اگر چنین‌ بوده‌، سعی‌در رفع‌ خطاها و رفتارهای‌ نامناسب‌ خود داشته‌باشید، تا همسرتان‌ مجبور به‌ بیان‌ چنین‌ دروغی‌نشود.
این‌ را بدانید که‌ 90 درصد دروغ‌هایی‌ که‌زنان‌ به‌ همسرانشان‌ می‌گویند، برای‌ سرپوش‌گذاشتن‌ خطاها و آرام‌ نگه‌ داشتن‌ محیط خانه‌است‌، زیرا می‌دانند در صورت‌ بیان‌ حقیقت‌جهنمی‌ از سوی‌ همسرشان‌ برپا می‌گردد، پس‌متوسل‌ به‌ دروغ‌ می‌شوند.

-6 زنان‌ از این‌ که‌ ببینند همسر و شریک‌زندگی‌شان‌ به‌ طور قصد یا ناخودآگاه‌ به‌ زنی‌ دیگرتوجه‌ می‌کند، ناراحت‌ و عصبی‌ می‌شوند. لذا دربرابر این‌ رفتار می‌گویند، (توجه‌ تو به‌ دیگر زنان‌برایم‌ اهمیتی‌ ندارد.) در حالی‌ که‌ در دلشان‌آشوب‌ و غوغایی‌ برپاست‌. آنان‌ می‌خواهند نقطه‌ضعف‌ به‌ دست‌ همسر خود ندهند که‌ دست‌ به‌دامن‌ چنین‌ دروغی‌ می‌شوند، البته‌ این‌ مسئله‌طبیعی‌ است‌; خود را به‌ جای‌ او بگذارید، اگرهمسرتان‌ به‌ تحسین‌ تیپ‌ یک‌ هنرپیشه‌ مرد برآید،آیا شما ناراحت‌ و دلگیر نمی‌شوید، اما همسر شمادر صورتی‌ که‌ احساس‌ کند، به‌ زنی‌ توجه‌ دارید درابتدا با بیان‌ این‌ که‌ برایم‌ اهمیتی‌ ندارد، واردجرگه‌ ماجرا می‌شود و در صورتی‌ که‌ متوجه‌ شود،شما بر رفتار خود پافشاری‌ می‌کنید، عصبانیت‌خود را به‌ شکل‌های‌ دیگری‌ نشان‌ خواهد داد.شما که‌ همسری‌ برگزیده‌اید باید تا پایان‌ عمر به‌ اووفادار باشید، حتی‌ یک‌ نگاه‌ بی‌قصد و غرض‌ نیزهمسر شما را ناراحت‌ خواهد کرد.

-7 زنان‌ چاقی‌ که‌ دست‌ به‌ رژیم‌های‌ سخت‌می‌زنند و لاغر می‌شوند، دوست‌ دارند از سوی‌همسرشان‌ مورد تشویق‌ قرار گیرند، لذا برای‌ این‌که‌ توجه‌ شما را به‌ سوی‌ خود جلب‌ کنند، به‌ شمامی‌گویند اگر به‌ من‌ بگویی‌ که‌ چاق‌ هستم‌، ناراحت‌نمی‌شوم‌. او در واقع‌ می‌خواهد جلب‌ توجه‌ کند،زیرا شما در مدتی‌ که‌ او رژیم‌ گرفته‌ حتی‌ یک‌ بارهم‌ به‌ او نگفته‌اید، چقدر لاغر شده‌ای‌. رژیمت‌ راادامه‌ بده‌، خوش‌ اندام‌ شده‌ای‌، او نیز برای‌ کسب‌توجه‌ شما نسبت‌ به‌ خودش‌ می‌گوید اگر بگویی‌چاق‌ هستم‌ ناراحت‌ نمی‌شوم‌. اجازه‌ ندهید کار به‌این‌ جا کشیده‌ شود. به‌ همسرتان‌ دقت‌ نظر داشته‌باشید و او را به‌ دلیل‌ داشتن‌ اندام‌ و صورتی‌ زیباتحسین‌ کنید و مورد تعریف‌ قرار دهید; زنان‌ به‌چنین‌ گفته‌هایی‌ اهمیت‌ می‌دهند و زندگی‌مشترک‌ خود را امیدوارانه‌تر ادامه‌ خواهند داد.زنی‌ که‌ متوجه‌ شود همسرش‌ به‌ او نگاه‌ نمی‌کند واز او تعریف‌ و تمجید نمی‌کند، به‌ مرور زمان‌ دچارافسردگی‌ می‌شود و رفتار و گفتارش‌ را با حالتی‌عصبانی‌ و خشمگینانه‌ بیان‌ می‌نماید.

-8 بعضی‌ زنان‌ از مستقل‌ بودن‌ همسرشان‌لذت‌ می‌برند. در حالی‌ که‌ پول‌ داشتن‌ و وضع‌مالی‌ مناسب‌، برای‌ همه‌ زنان‌ مسئله‌ای‌ مهم‌ وضروری‌ می‌باشد; آنها در زمانی‌ که‌ احساس‌ کنندهمسرشان‌ به‌ فرد دیگری‌ مانند پدر یا مادرش‌وابسته‌ است‌ و چشم‌ به‌ جیب‌ آنان‌ دوخته‌،می‌گوید: عزیزم‌ پول‌ تو برایم‌ اهمیتی‌ ندارد، من‌وجود خود تو را می‌خواهم‌. او با بیان‌ چنین‌دروغی‌ می‌خواهد به‌ شما بفهماند که‌ استقلال‌مالی‌ شما برای‌ او چقدر باارزش‌ است‌. شاید اونخواهد مستقیم‌ این‌ مسئله‌ را به‌ روی‌ شما بیاورد،زیرا قصد از بین‌ بردن‌ اعتماد به‌ نفس‌ شما را ندارد.لذا تلاش‌ خود را در جهت‌ استقلال‌ مالی‌ خودداشته‌ باشید و تمام‌ کوشش‌ و سعی‌ خود را در راه‌کسب‌ درآمدی‌ سالم‌ و به‌ دور از غل‌ و غش‌بگذارید. همسر شما نان‌ حلال‌ و به‌ دست‌ آمده‌ ازبازوی‌ توانمند شما را، به‌ همه‌ اموال‌ جهان‌ ترجیح‌می‌دهد. همین‌ طور که‌ در مقاله‌ فوق‌ خواندید،همه‌ دورغ‌های‌ زنان‌ به‌ شوهران‌شان‌ برای‌ ایجادزندگی‌ بهتر و آرامش‌ در محیط گرم‌ خانوادگی‌است‌. شما نیز با نگرشی‌ متفاوت‌ از گذشته‌ اجازه‌ندهید، همسرتان‌ متوسل‌ به‌ دروغ‌ شود. به‌ زندگی‌خود توجه‌ بیشتری‌ داشته‌ باشید و از بروزدروغگویی‌های‌ همسرتان‌ جلوگیری‌ و پیشگیری‌کنید.

تفاوت‌های‌ بین‌ زنان‌ و مردان‌
-می‌گویند یک‌ زن‌ تا زمانی‌ که‌ ازدواج‌ نکرده‌نگران‌ آینده‌ است‌ و یک‌ مرد تا زمانی‌ که‌ ازدواج‌نکرده‌ نگران‌ آینده‌ نخواهد بود.
- می‌گویند یک‌ زن‌ به‌ این‌ امید که‌ شوهرش‌تغییر کند، با او ازدواج‌ می‌کند! اما تغییر نمی‌کند ویک‌ مرد به‌ این‌ امید با همسرش‌ ازدواج‌ می‌کند که‌تغییر نکند، اما تغییر می‌کند.
- می‌گویند یک‌ زن‌ لیستی‌ از جنس‌های‌ موردنیازش‌ را تهیه‌ نموده‌ و برای‌ خریدن‌ آنها به‌فروشگاه‌ می‌رود، اما یک‌ مرد آن‌ قدر صبر می‌کندتا محتویات‌ یخچال‌ ته‌ بکشد و سیب‌زمینی‌هاجوانه‌ بزنند، آن‌گاه‌ به‌ سراغ‌ خرید می‌روند،ضمن‌ او هر چیزی‌ را که‌ به‌ نظر خوب‌ می‌رسد،می‌خرد.
- می‌گویند وقتی‌ مردی‌ می‌گوید برای‌ بیرون‌رفتن‌ از خانه‌ حاضر است‌، به‌ واقع‌ حاضر است‌، امازن‌ که‌ می‌گوید برای‌ بیرون‌ رفتن‌ حاضر است‌،یعنی‌ یک‌ ساعت‌ بعد، آماده‌ خواهد بود.
- می‌گویند زنان‌ گاهی‌ اوقات‌ قبول‌ می‌کنندکه‌ اشتباه‌ کردند، اما آخرین‌ مردی‌ که‌ اشتباهش‌ راپذیرفته‌ 25 قرن‌ پیش‌ از دنیا رفته‌ است‌!؟
- می‌گویند یک‌ مرد موفق‌ کسی‌ است‌ که‌ بیشتراز آن‌ چه‌ همسرش‌ خرج‌ می‌کند، درآمد داشته‌باشد; یک‌ زن‌ موفق‌ کسی‌ است‌ که‌ بتواند چنین‌مردی‌ را پیدا کند.
- می‌گویند هنگام‌ یادآوری‌ مراسم‌ ازدواج‌،زنان‌ در مورد (مراسم‌ جشن‌) صحبت‌ می‌کنند ومردان‌ درباره‌ میهمانی‌های‌ دوران‌ مجردی‌...
- می‌گویند یک‌ زن‌ همه‌ چیز را در موردفرزندش‌ می‌داند، قرارهای‌ دکتر، مسابقات‌فوتبال‌، دوستان‌ نزدیک‌ و صمیمی‌، غذاهای‌ موردعلاقه‌، اسرار و... اما یک‌ مرد به‌ طور سربسته‌ و مبهم‌تنها می‌داند، برخی‌ افراد کم‌سن‌ و سال‌ هم‌ درخانه‌ زندگی‌ می‌کنند.

انفولانزا

به علت شیوع انفولانزای مرغی تا اطلاع ثانوی قاطی مرغها نشوید !!!!

برگرد

                            امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند

 

                    چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد


              آخ که چقدر تنهایم   دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده


                        خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته


                                روبروی آینه نشسته ام    آیا این منم؟!!!


                         شکسته...دلتنگ...تنها    تو با من چه کردی!؟؟؟


                           شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد


                                 دیگر هیچ نخواهم گفت    اما منتظرم...


                        انتظار دیدن دوباره ی تو برای من اکسیر زندگیست


                      پس برگرد     عاشقانه برگرد    برای همیشه......  برگرد 

اخرین معشوق

 

 

                                                                                 آخرین معشوق

با من بگو از عشق ای آخرین معشوق

که برای رسوایی دنبال بهو نه ام

با بوسه ای آروم خو ابم را دزدیدی

تو شدی تعبیر رویای شبو نه ام

من تو نگاه تو دنیا را مدیدم

فردای شیرینم نازنین من

چشمان تو افسانه نیست

که تموم خواب و خیالم بود

 تقدیر من عشق تو بود

که همیشه خواب خیالم بود

شبهای تنهایی همر نگ گیسو ته

آغوش تو وا کن بانوی مهتابی

دل واپسیهامو با خند ه ای کم کن

که تویی پایان تردید و بی تا بی

 

درد

                                    عشق تو بی روی تو  درد دلیست

                                                         قصه عشق تو مشکل مشکلیست

                              بی تو در هر خانه دستی بر سری

                                                            وز تو در هر کوی پایی در گلیست

                              بر در بت خانه ی حسنت کنون

                                                           دست حق در زیر سنگ باطلیست

                             شادی وصلت بهر دل کی رسد

                                                               تا ترا شکرانه ی هر غم دلیست

                            حا صلم در عشق او بی حاصلیست

                                                            هیچ تاوان نیست زیبا حا صلیست

                             از تحیر هر زمان در رهست

                                                                    روی امیدم به دگر منز لیست

                             کشتیی بر خشک می ران انوری

                                                             کا خر این دریای غم را ساحلیست

 


.

 

 

<v:imagedata o:href="http://i2.tinypic.com/or5rgj.gif" src="file:///C:DOCUME~1UserLOCALS~1Tempmsohtml1

شعف

دمی که شادی و شعف برای تو حاصل شود ، در همان دم محبوب کل هستی می شوی . انسان غمگین از هستی جدا می ماند . غم و اندوه مانع می تراشد ، زندان می شود . شادی و شعف چیزی نیست جز ذوب شدن ، ملحق شدن ، محو شدن در تمامیت . غم و اندوه در نفس متمرکز است ، شعف بی نفس بودن است و نفس نمیتواند محبوب هستی باشد ، زیرا که نفس مقوله ای کاذب است . هستی به مقولات کاذب اهمیتی نمیدهد . به همین سبب آدم خودخواه اسیر رنج است و در جهنم سر می کند .
فقط رهایی از خودخواهی است که بهشت برای شما ارمغان می آورد .
به سلک سالکان در آمدن یعنی به طور بنیادی و اساس رها شدن از خودخواهی ، شعف به طور طبیعی رخ می دهد و شخص محبوب هستی می شود ، بدون هیچ تلاش و کوششی .
این توفیق حق ، تولد ماست ، اما برای رسیدن به آن باید مقولات کاذب را کنار گذاشت تا با واقعیت همنوا شد .
تجربه ی شعف نیاز به شجاعت دارد و بس . غمگینان همیشه ترسو هستند ؛ به همین دلیل ساده است که نمی توانند از چیزهای کاذب دست بکشند . آویزان به چیزهای کاذبند – به نفس . نه تنها به نفس که به غم و اندوه خودشان هم آویزانند . قادر نیستند از بدبختی خود کناره بگیرند . یک قانون اساسی را به یاد داشته باشید : بدبختی به تو آویزان نمی شود ، علاقه مند به تو نیست بدبختی ابداع شخص توست . تو به سیا روزی آویزانی و این تو را در زندان محبوس میکند ، در جهنم نگهت می دارد .
شجاعت یعنی ؛ دور افکندن چیزهای زشت ، چیزهای کاذب ، دور افکندن همه ی چیزهایی که باعث درد و مرارت هستند .
آری ، رنج و مرارت لازم هم وجود دارد اما این کاملا پدیده ای متفاوت است . رنج ضروری آن است که شخص باید از خلال آن بگذرد اگر بخواهد به اوج برسد ، باید از تپه بالا رفت که زحمتی ضروری است اما به زحمتش می ارزد ، در واقع عین شادی است .
مردم به سیه روزی های غیر ضروری آویزان انند که مطلقا مورد احتیاج نیست ، این سیه روزی ها کمک به رشد شما نمیکنند – مانع شما هستند . اما برای دور افکندن آنها به شجاعت نیاز است . چرا به شجاعت نیاز است ؟ زیرا روی این غمها حساب باز کرده ایم . شخص نامراد و سیه روز از طریق سیه روزی خود کسب توجه می کند ، همدردی جلب می کند ، ترحم گدایی می کند . هر قدر از مردم همدردی ، توجه ، لطف ، ترحم جلب می کند به همان اندازه به سیه روزی خود متکی می شود . می داند که فقط از طریق سیه روزی است که کانون توجه همگان شده و این نفس او را ارضا می کند . اما از سوی دیگر لی لی به لالای سیه روزی اش می گذارد ، زخمش را تر و تازه نگه میدارد ، نمیگذارد زخمش التیام پذیرد .
به شجاعتی صرف نیاز است برای خلاصی از این مخمصه برای آنکه همدردی غیر از عشق است ، برای آنکه ترحم غیر از عشق است . جلب توجه به دلایل ناموجه باعث اغناء شما نمی شود و توجه به شما چه می دهد ؟
صرفا به نفس شما خوراک می رساند ، که بار شما را سنگینتر می کند و بس . زیر سنگینی آن از پا در می آیید ، زیر سنگینی آن از هم می پاشید .
شجاعتت را جمع و جور کن تا بتوانی همه اینها را دور بریزی و لحظه ای که موفق به دور افکندن آنها شدی بلافاصله شعف رخ می نماید . چون که شعف طبیعت ماست ، لازم به ابداع آن نیست ، همیشه هست ، فقط لازم است موانع را از سر راه برداریم .

گریه

 

از دوست داشتن

 

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره میبارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم چرقه میکارد

 

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره میسوزد

عطش جاودان آتشها

 

آری، آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

 

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب به جای می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

 

آه، بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوب

بوزد بر تن ترانه من

 

آه، بگذار زین دریچه باز

خفته در پرنیای رویاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

 

دانی از زندگی جه خواهم

من تو باشم، تو، پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو، بار دیگر تو

 

آنچه در من نهفته دریاییست

کی توان تهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی

کاش یازی گفتنم بود

 

 

بس که لبریزم از تو، خواهم

بدوم در میان صحرا

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

 

بس که لبریزم از تو، می خواهم

چون غباری از خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم

 

ری، آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

 

 

قدر

 

قدر خود را بدانید.

 

 

دنیایی که در آن زندگی می کنیم

 

اگر همه جمعیت روی آن 100 نفر باشد

با نسبت هایی که امروز وجود دارد، خواهیم داشت:

57 نفر آسیایی، 21 نفر اروپایی، 8 نفر آفریقایی

و 6 نفر آمریکایی اند(از آمریکای شمالی و جنوبی)

52 زن و 48 مرد

30 نفر سفیدپوست و 70 نفر رنگین پوست

30 نفر مسیحی اند و 70 نفر مسیحی نیستند.

6 نفر 59% کل ثروت دنیا را دارند

که از آن آمریکای شمالی است.

80 نفر در فقر زندگی می کنند

50 نفر از سوءتغذیه خواهد مرد.

70 نفر می توانند بخوانند

فقط 1 نفر تحصیلات عالی دارد.

فقط 1 نفر کامپیوتر دارد

اگر شما:

هرگز مرگ خویشاوندی را در جنگ ندیده اید

اگر هرگز برده نبوده اید

اگر هنوز شکنجه و آزار نشده اید

بدانید که از 500 میلیون نفر خوشبخت ترید.

اگر خوراکتان را در یخچال نگاه می دارید

و پوشاکتان را در کمد

اگر سقفی بالای سرتان دارید

و جایی برای خواب

از 57% کل جمعیت دنیا ثروتمندترید.

پس قدر خودتان را بدانید.


اصالت

 

 

در دهستان اصالت های عشق می توان شبنم فروشی ساده بود
در شب سبز نیایش با خدا آشنا با حرمت سجاده بود

* * * * * * *
می توان با خاطرات کوچه باغ زندگی را غرق در احساس کرد

می توان در صبح زیبای خلوص شست و شودر نهر عطر یاس کرد

* * * * * * *
می توان با منطق احساس آب پاکتر از آیینه سبزینه بود

می توان هم شانه با خاتون عشق دوره گرد کوچه آیینه بود

* * * * * * *
می توان فنجان شعر خویش را آه ای یاران پر از شبنم نمود

می توان روی اجاق عاطفه چای خوش طعم صفا را دم نمود

* * * * * * *
می توان بر زلف بانوی نسیم با کمان مهربانی شانه زد

می توان در باغساران غزل بوسه بر بال و پر پروانه زد

* * * * * * *
می توان آه از زلال اشک شوق گونه های خشک خود را خیس کرد

می توان درس ظریف عشق را در دبیرستان گل تدریس کرد

* * * * * * *
می توان بر دار سرخ حادثه یادی از تنهایی حلاج کرد

می توان در معدن پاکیزگی عشق را چون گوهر استخراج کرد

* * * * * * *
می توان با مهربانی دوست بود مثل روح سبزرنگ پنجره

می توان پاکیزه و شفاف بود مثل اشک چشمهای پنجره

* * * * * * *
می توان رقصان شداز مضرب عشق در سرای سبزرنگ سادگی

می توان کشکول خود را پر نمود از هوای تازه افتادگی



_________________
عاشقی همیشه رسیدن به معشوق نیست

گاهی باید از معشوق گذشت تا عاشق بود!!!!!!!!!!

 

 24 Blue Roses12 Yellow Roses18 Red Roses

 

 

 


عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
...کی مرا با خود از اینجا می بری
 

 

 

انسان

گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد.

گاه انسان باید با بخت بد روبرو شود تا هدفش را بهتر بشناسد.

گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش بداند.

گاه باید به او آسیب رسد تا با احساس تر شود.

گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان کند.

گاه باید در گوشه ای تنها بماند تا واقعیت وجود خود را بشناسد.

گاه باید از شیفتگی رها شود تا به آگاهی برسد.

گاه باید در اوج شور و احساس باشد تا به قلب او راه یافت...

 
 همیشه عاشق کسی باشید که لایق عشق باشه نه تشنه ی عشق.
 چون تشنه ی عشق یک روزی سیراب میشه

 
دل من تو رو می خواد
تو کی هستی که دلم برات پر میزنه
برای دیدن تو به آسمون سر میزنه
تو نباشی دل من بی
عشق تو میمیره
تو باید بدونی دلم به
عشق
تو اسیره
دل من تو رو می خواد
تو امید زندگیمی تو تمام زندگیمی
توئی اون صدای قلبم توئی اون بود نبودم
جز با تو بودن آرزویی نداره دل من تو رو می خواد
من می خوام تو منو صدا کنی
یا فقط یه بار تو چشمام نگاه کنی
بیا برگرد دوباره
بی تو این دل بیقراره
دل من تو رو می خواد
بدونه تو دل من رنگ بهار نداره
 
tifooses.mihanblog.com
 

       

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

                                      دوستت دارم

 

در  messenger قلبت عشق رو add  کن

به احساسات زیبا pm  بده

غم رو delete کن

واژه بدی رو   rename کن

برای غرور  off بذار و بهش بگو بشکن ،

آخه دنیا دو روزه

دروغ و خیانت رو hack کن

از انسانیت  copy بگیر و

Sent to all  کن

با صداقت ، وفا و معرفت chat  کن

از زیباترین خاطره زندگیت web بگیر

تو profile   قلبت

یه قلب تیر خورده بذار

 

غم

 

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند

 

چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد


آخ که چقدر تنهایم   دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده


خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته


روبروی آینه نشسته ام    آیا این منم؟!!!


شکسته...دلتنگ...تنها    تو با من چه کردی!؟؟؟


شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد


دیگر هیچ نخواهم گفت    اما منتظرم...


انتظار دیدن دوباره ی تو برای من اکسیر زندگیست


پس برگرد     عاشقانه برگرد    برای همیشه......  برگرد 


مگر نامه بیچارگان جواب ندارد؟

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

می شناختم او را نام تو را همیشه به لب داشت

حتی در حال انتظار

آن دلشکسته عاشق بی نام و نشان

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفتگو نمی کرد

جز با درخت سرو

در باغ کوچک همسایه

شبها به کارگاه خیال خویش

تصویری از بلندی اندام می کشید

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

او پاک زیست؛پاکتر از چشمه های نور

وقتی به یاد روی تو می بود می گریست

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

او آرزوی دیدن رویت را

حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت

اما برای دیدن تو چشم خویش را

آن چشم پاک را پنداشت

آلوده است و لایق دیدار یار نیست

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:

آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست

آن نام خوب بر لب لرزان او نشست.

نشستم در عزایت گریه کردم

                                       ز داغت بی نهایت گریه کردم .

 

میان کوچه های درد وغربت

                                          چو دیدم رد پایت گریه کردم.

 

مبار ای آسمان دیگر تو امروز

                                           که من دیشب به جایت گریه کردم

 

 

گاهی

گاهی شبها گریه کنون میام در خونه تو

داد می زنم میگم منم عاشق دیونه تو

میگم منم اون که شده اسیر مهر بو نیات

اونکه یه عمری عا شقه به اون همه لطف و صفات

وقتی تو این دنیای تو کار دلم گیر می کنه

حسادت قلب منو از آدما سیر می کنه

میام در خونه تو میگم

 به فریادم برس. . . .

رو میکنم به آسمون میکم

 به داد من بر س. . . .

آخه تو محبوب منی

عزیز من

 خوب منی

تویی تویی خدای من

خدای با صفای من

تو روحمی . . .

تو جونمی . . .

تو قلبمی . . .

تو خونمی . . .

خدای مهربان من

عشق تو توی خون من

*   من همونیم که بودم توبودی عوض شدی *

 


 

اگر ماه بودم ,

 

 به هر جا که بودم ,



سراغ ترا از خدا میگرفتم .



و گر سنگ بودم ,

 

به هر جا که بودی ,



سر رهگذار تو ,

 

 

جا میگرفتم .



اگر ماه بودی به صد ناز ,

 

 

 شاید . . . . . . . .

 


شبی بر لب بام من می نشستی .



و گر سنگ بودی ,

 

 

 به هر جا که بودم ,

 


مرا می شکستی ,

 

 

مرا می شکستی !



                      اری تو قلب مرا شکستی       

 

اشک

کی اشکاتو پاک میکنه ، شبا که غصه داری

دست رو موهات کی میکشه ، وقتی منو نداری

شونه ی کی مرهم حق حقت میشه دوباره

از کی بهونه میگیری ، شبای بی ستاره

برگ ریزون های پاییز ، کی چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع می کنه ، برگ های زرد و خسته

کی منتظر می مونه ، حتی شبای یلدا

تا خنده رو لبات بیاد ، شب برسه به فردا

کی از سرود بارون ، قصه برات می سازه

از عاشقی  می خونه ، وقتی که راه درازه

کی از ستاره بارون ، چشماشو هم میذاره

نکنه ستاره ای بیاد ، یاد تو رو نیاره

کی اشکاتو پاک می کنه.........


یادت می یاد یه روز گل سرخ عشق و علاقه به تو رو تو گلدون قلبم کاشتم.

یادت می یاد هر روز با ذره ذره ی وجودم آبش می دادم.

گل من روز به روز بزرگتر و زیباتر می شد.همه می دیدنش و حسرت

می خوردند.همه دلشون یه گل سرخ مثل گل من می خواست.تا اینکه

خزون نتونست بیشتر از این وجود گلم رو تحمل کنه.یه روز اومد و اونو پرپر

کرد و تمام گلبرگاشو ریخت تو دامن باد.

و حالا از گل نازنین من فقط یه شاخه مونده.یه شاخه ی خشک بدون گلبرگ.

کاش می اومدی.شاید اونوقت تو گلدون قلبم گل عشق تو دوباره جون

می گرفت.دوباره سبز می شد.دوباره جوونه میزد.کاش...

ولی افسوس...

                افسوس که خزون گلبرگ های تو رو هم پرپر کرده.

عشق

  جوانها آن طور که فکر می کنند به کسی علاقه مند نمی شوند و آن طور که علاقه مند میشوند فکرش را هم نمی کنند.تحلیل عشق خود موضوع شورانگیزی است.آدم ها و از جمله آنها جوانها عاشق کسی نمی شوند بلکه همه ماعاشق خودمان هستیم.عاشق آن چیزهایی که می پنداریم زیباست.علاقه مند نیازهای خودمان هستیم.نیازهایی که می خواهیم به بی نیازی بدل شوند.پس می توان گفت که مرز آزادی در عشق را عقل تعیین می کند.

     هستی با عشق آغاز شد.می گویندهدف آفرینش این بود که خدا دوست داشت شناخته شود.ما محصول عشق بزرگترهایمان هستیم و عشق محصول دلهایی است که به خاطرش می تپند.عشق در مرحله ای اشتیلق به رسیدن است.عشق به داشتن.این نخستین مرحله است و خودشیفتگی آغاز عشق است.

      عشق به جنس دیگر آغازشکفتن گونه جدیدی ازعشق است.اما باز هم خویشتن است که نیاز به دیگری دارد.به هر حال هر چه باشد عشق به دیگری است.عشق به غیر همجنس تابع یک نیاز و ضرورت بی ریاست.روزی خواهد رسید که عشقی نو از همین جوانه ها خواهد روئید.عشقی که ازخود فراترمی رود...مثل مادربه فرزند ومثل آدم به همنوع ومثل انسان به چهره ای زوال ناپذیر و جاودانه خواهد انجامید.

               عشق را باید پاس داشت و ارزان نفروخت.

                  

 


 

برج ایفل

برج ایفل

برج ایفل به منظور راه اندازی نمایشگاه بین المللی پاریس در سال 1889 و بمناسبت مراسم یادبود و گرامیداشت انقلاب فرانسه ساخته شد. پادشاه انگلستان شاه ادوارد هفتم که در آن زمان ولیعهد انکلیس بود برج ایفل را افتتاح کرد. از میان 700 معمار پیشنهادی که در این نمایشگاه با یکدیگر به رقابت پرداختند "گوستاو ایفل" با اتفاق آرا انتخاب شد.

                           

برج ایفل با 300 متر ارتفاع و 7000 تن وزن بعنوان مرتفع ترین برج جهان در سال 1930 انتخاب شد. دیگر ویژگی های برج ایفل به قرار زیر است:

-- تعداد 5/2 میلیون عدد پرچ میخ

-- 300 کارگر پولادسازی و صرف مدت زمان 2 سال برای ساخت برج(1887-1889)

-- قابلیت انعطاف در مقابل بادهای شدید حداکثر 12 سانتی متر

-- بلندی برج به تناسب دمای محیطی تا 15 سانتی متر بلندتر و یا کوتاه تر می شود.

-- 15000 قطعه آهن و پولاد

-- 40 تن رنگ

-- ساخت 1652 پله برای رفتن به بالای برج

این برج در سال 1909 تا حدودی فرو ریخت اما استفاده از آنتن هایی که در آن زمان برای تلگراف نصب شده بود مانع از تخریب کامل آن شد. از سال 1910 یکی از رسانه های ارتباط جمعی به حساب می آمد. رادیو فرانسه(1918) و تلویزیون فرانسه(1957)بدلیل  بلندی این ساختمان از آن استفاده می کردند.

 

برج ایفل همچنین دارای چشم اندازی بسیار شگفت انگیز و دیدنی است، در سال 1954 یک کوهنورد از آن بالا رفت و در سال 1984 دو انگلیسی با چتر نجات از بالای آن به پایین پریدند. در سال 1923 یک روزنامه نگار از طبقه اول برج شروع به دوچرخه سواری کرد. برخی معتقدند که وی طبقات برج را بالا رفته و برخی دیگر می گویند که تا یکی از پایه های برج دوچرخه سواری کرده است.

اگر چه اگر ساخت آن متمایز از دیگر بناها بود اکنون می توانست به تنهایی بعنوان نماد شهر پاریس شناخته شود و کاملا مورد قبول واقع می شد.

لازم به ذکر است که این برج داری سه سکوب است. اولین سکوب شامل یک رستوران و دومین سکوب سکوی "ژول ورن" است. در سکوی بالایی یک کافه، مغازه های سوغات فروشی و اخیرا اداره گوستاو ایفل قرار دارد.


بینگ بن

برج ساعت(بیگ بن)

ساختمان پارلمان و بیگ بن یکی از پرجاذبه ترین دیدنی های جهان است در این ساختمان یکی از پر بیننده ترین آکواریوم های اروپا قرار دارد. این ساختمان در کرانه جنوبی رود تامس واقع شده که این رود از کنار ساختمان پارلمان و بیگ بن عبور می کند.

بیگ بن: هر چند مشهورترین برج ساعتی و ناقوس دار برج خیابان استفان است اما آنچه در نزد مردم معمول تر است همان برج بیگ بن است. بیگ بن در واقع نام بزرگترین زنگ داخلی برج ساعت است که بخشی از ساختمان های پارلمان را تشکیل می دهد.مفروض است که این اسم از نام "سیر بنجامین هال" ،یکی از اعضا هیات کارگران در زمان نصب اولین زنگ این ساعت در سال 1858، استخراج شده است. برای عملکرد صحیح ساعت در سیستم داخلی آن از سکه های قدیمی استفاده شده است.

مجلس پارلمان (کاخ وست مینیستر): این ساختمان که به سبک نئو گوتیک ساخته شده است رسما کاخ وست مینیستر خوانده می شود اما در سراسر خهان با نام مجلس پارلمان شناخته می شود. ساختمانی که شما در جوار رود تامس می بینید در تاریخ 1840 میلادی پس از آنکه اولین ساختمان مجلس پارلمان در سال 1834 در اثر حریق ویران شد، توسط "چارلز باری" و "آگوستین پاگین" طراحی و ساخته شد.

تاریخ ساخت بنای اصلی به سالهای بسیار دور باز می گردد. "کشیش ادوارد" در سال 1049 کاخ وست مینیستر را در این مکان بنا کرد و در سال 1275 اولین ساختمان بنا شد. بعد از هنری هشتم(1491-1547) که در سال 1532 وایت هال را برای خود برگزید، ساختمان وست مینیستر به مقر دائمی پارلمان تبدیل شد.

         

 

امروزه دولتمردان بریتانیا ساختمان "مونارچ" برای استقرار مجلس عوام و مجلس لردان ساخته شد که این ساختمان هم در ساختمان مجلس پارلمان واقع شده است. ساختمان مجلس پارلمان به دو بخش اصلی سالن مناظره و سخنرانی تقسیم شده است. ساختمان مجلس عوام محل دائمی اعضای پارلمان است این نمایندگان منتخب مردم هستند. کار این نمایندگان .وضع قوانین و بررسی موشکافانه دولت است. غیر منتخبان مجلس لردان مجموعه ای از سیاستمداران غیر سیاسی هستند که قوانین پیشنهادی مجلس عوام را مورد بررسی قرار داده و همچنین بعنوان مقامات ارشد دادگاه فرجام در کشور عمل می کنند.

 به بالای برج بیگ بن در تصویر بنگرید پرچم ها در روز و لامپ ها در شب نشانه این است که نمایندگان در ساختمان بیگ بن حضور دارند و بحث و مناظره های سیاسی در حال انجام است.

اگر چه برج ساعت به بلند برج ویکتوریا نیست اما چهره معروف تر و بارزتری را از کاخ وست مینیستر ارائه می دهد. سنگ های فونداسیون این بنا در سال 1843 نهاده شده و خود برج 13 سال بعد در سال 1856 ساخته شده و در همان سال زنگ اصلی این برج قالب سازی شد. بلندی این برج 97 متر است. دیوارها تابالای برج سنگ کاری شده است. مناره های این برج از جنس آهن قالب بندی ساخته شده، این قالب بندی آهنی از زنگ ها محافظت می کنند. سه مناره مجزا در سربرج این بنا وجود دارد. یک دود کش در بالای برج ساخته شده که قبلا برای تهویه هوا از آن استفاده می شده اما امروزه غیر قابل استفاده مانده است. سومین مناره به پلکان هایی که به بالای برج راه دارند اختصاص یافته است که در چهار گوشه آن چهار نقش کله اژدری طراحی شده است. بخش های پایین تر برج شامل چندین اتاق، که مابین آنها یک سلول زندان ساخته شده، می شود.


زندگی

  

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده و نگاهت میکنه بدون براش مهمی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری میوفتی بر میگرده و با عجله میاد سمتت بدون براش عزیزی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری میخندی بر میگرده و نگات میکنه بدون واسش قشنگی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی بر میگرده و باهات اشک میریزه بدون دوستت داره

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه بدون عاشقته

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری ترکش میکنی برات فقط سکوت میکنه بدون دیوونته

اگه یکی رو دیدی که از نبودنت داغون شده بدون براش همه چیز بودی

اگه یکی رو دیدی که یه روز از بی تو بودن میناله بدون بی تو میمیره

اگه یکی رو دیدی که بعد از رفتنت لباس سفید پوشیده بدون بی تو مرده

اگه یه روز دیدیش که یه گوشه افتاده و یه پارچه سفید روش کشیدن بدون واسه خاطر تو مرده

خوش باشی تنها بهونه من

 خوش باشی ای امید زندگی من


تقدیم به تو

اینجا کلبه عاشقی من است

این کلبه وسعتی دارد به اندازه دلم و فضایی به حجم حضورم

آنقدر بزرگ است که صدایم از آن سو، این سو به گوش نمی رسد که می گویم: سلام

و آنقدر کوچک که گاهی مجبور می شوم چشمهایم را برای دیدن کرانهایش خسته کنم

می دانی؟

این کلبه برایم خیلی دوست داشتنی است چون به اندازه همین جمله ساده و معصومانه است

می دانی؟

من همه گمشده هایم زندگی ام را در گوشه و کنار این کلبه جستجو می کنم

همه لحظات از دست رفته را می خواهم جایی همین اطراف پیدا کنم

شاید نشود اما من می گویم می شود

می دانی؟

این کلبه با وجود آنکه دیگر عصر سنگ و آهن سالهاست آغاز شده، روزگار سیمانی و درخشندگی شیشه ای مدتها فرا روی انسان قرار گرفته، جانی دارد از جنس روح من، محبتم به تو و علاقه به بودن در کنارت. آنگونه بگویم که اگر بداند روزی ماوای نخواهد بود، چه بسا در ساعتی و یا کمتر دیوارهایش فرو بریزد.وآتش عشقخاموش شود

می دانی؟ 

در دلم نامت را نجوا می کنم و دیوار ها و پنجره نامت را در میان چشمانم می خوانند و با من در انتظارت می مانند. می دانی؟ می دانند که من چقدر دوستت دارم. می دانی؟ می دانند که می خواهم روزی دستت را بگیرم و تو را در کلبه عاشقی به تماشا بنشینم. آری تو را به تماشا می نشینم روزی، تو را! ای همه چشمان من برای تماشا دوستت دارم

باز هم بنویسم؟

 در دفتری بنویسم که زمان در آن به عقب باز می گردد,: یاد داری دفتری که زمان در آن به عقب باز گردد؟؟میگویی نه!!!! اما من خواهم نوشت

گوشه ای از کلبه، دستانم را به دور زانوان حلقه کرده ام و می گویم دوستت دارم

 و هرگز فراموشت نخواهم کرد هرگز تا ابد

به خدا قسم که درب این کلبه را به روی هیچ کس باز نخواهم کرد تا انکه روزی

زنگی به صدا در آید و آمدنت را نوید دهد آنروز که باز گردی خواهی دید سیل اشکهایی

که روان است

پرندگان مهاجر  زشهر ما رفتند!

                                                دریغ ودرد ندانم که تا کجا رفتند؟!

باز گرد ای گل همیشه بهارم

 

                                 تقدیم به تو که بهترینی