من

 

دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن

زندگی رو با ختی دل من مردم رو شناختی دل من

تو با کی سراب باحقیقتی

تا به کی خرابه محبتی

همنشین این اون میشی خسته پریشون خون میشی

دشت وقتتو کویر میشه

مرغ ارزوت اسیر میشه

روبروت سراب پشت سر خراب

ساکت صبوری دل من مثل بوفکوری دل من

دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن

زندگی رو با ختی دل مردم رو شناختی دل من

تو یه خون نشستی دل من بی صدا شکستی دل من

 

 

خدایا قلب من غمگینه امشب

 

خدایا قلب من غمگینه امشب

 

 دلم چون لاله خونینه امشب نمی دونم

 

 چرا دست زمونه گل عمر منو می چینه امشب

 

 دلم گنجینه غم های بسیار وجودم خسته از تکرار و تکرار

 

 دل من دیگه از جبر زمونه شده از زندگی بیزارو بیزار

بمیرم

 

وقتی که غم و انده قلبم را در آغوش می گیرد

عشق ما را از هم جدا کرده

روحم با لمس سکوت دردناک شده

دریایی بزرگ از احساسات در درونم شنیده می شود

این خشم تمام آتش هاست ، خشم تمام طوفان ها

خشم دریای عبوس و شوم

قلبم گریه می کند ، گریه

در این سکوت بی پایان قلب من گریه می کند

گریه ای از روی نا امیدی ، گریه ای از روی درد ، گریه ای از روی غم و اندوه

قلبم ملتهب شده با عشق تو و می سوزد با قلب یخی تو

آتش و آهن هایی مذاب در سکوت با شکوه من

غم و اشک در چشمان دردناکم جریان دارد

طوفانی از قلبم ، که دریایی از اشک را سر افکنده می کند

قلبم از هم پاره پاره شده ، و پر شده با سکوت و درد

اشک ریختن و مرثیه و سوگ برای این عشق

آه ای غم و اندوهم غرق کن این بار غم احساساتم را

چقدر من آرزو داشتم تا تو را به طرف تابوتم نزدیک کنم و تو را لمس کنم و بعد بمیرم

بمیرم

آه چقدر احساس دلتنگی می کنم ، چقدر ، چقدر احساس تنهایی می کنم

آه ای روح بی نوای من چقدر تو حس سرما می کنی

نجوای تو در اشک هایم فرو می رود ، ناله های زجر آور تو

قلبم از کار می افتد ، پشیمانی و افسوس ، ویرانی

من خواهم مرد ، خواهم مرد

آه این دلتنگی چقدر وحشتناک است ، این نا امیدی و یاس که من نمی توانم اعتراف کنم

در صدای جیغ ، در آخرین فریاد

عشق من با قلبی خون ریزان

آه ای احساس تیره و افسرده ، آه ای حس سوگوار و غم انگیز

خدای تاریکی ها من را منجمد می کند

ذهنی آسمانی و خدایی و به یاد آوردن بوسیدن تو ،

آه غم من را در آغوش بگیر ، آرزو می کنم که در دستان تو بمیرم

من در تابوتم می سوزم ، در آسمانی پهناور از آرزو هایم

اینجا فقط من و تو و سایه ای از اندوه من است

روحم با آه و ناله سیر می شود

تنها چیزی که من می خواهم مرگ است

هستی و وجود من سراسر پوشیده می شود با رنج و من با زجر می میرم

در اعماق از غم و مرگ ، چشم هایم با اشک شکافته می شود

روح من از درد خلاص می شه

و ضعیف می شود مانند آسمان در روشنی روز

آه دور ترین نقطه از درد ، آه تراژدی و بیزاری و تنفر تنها حس من است

وقتی که غم قلبم را در آغوش می گیرد من می میرم

عشق های واقعی هرگز نخواهند مرد

اما عشق خودکشی است

مسافر

اون مسافری که خستهس
توی یک جادة تاریـک
اون کـه از تــو دوره امّـا
مث سایه به تو نزدیک
اونـکه بــرق انـتـظارو
توی چشمات نمیبینه
واسـه کوچیدن و رفتـن
دیگـه از پا نمیشینـه
دیگـه ساکـت نمـیمونه
غصّههاشو میگه با باد
کسی که دوسـش ندارن
دیگه فردا رو نمیخواد
یــه روزایـی ،تــو بـراش
حـرمت آشیـونـه بـودی
مـعنـی مقّـدس یـه خـونـه بـودی
تو همون دریچهای که روبه مشرق وانمیشه
حتّی امروز ،پیش روش پیدا نمیشه
اونـی کـه یـه روزی داده
به تو قلب پاک و ساده
حالا دست سرنوشتش رو
بـه دسـت جـاده داده
قـفـس غــربـتـشــو
رفتـه تو جادهها بسازه
دوس داره تنـها باشــه
یـه دنیای تنـها بسازه

دیگه بسه انتظار

دل من دست بردار

دیگه بسه انتظار

دیگه حی اسمشو تو به یاده من نیار

دیگه نمیاد  عمرت رو هدر نکن

دل من منو در به در نکن

دل من بسه آخه اونی که میخوای تو دیگه نمیاد

باید بدونی اگه یه روزی بیاد

اون دیگه تورو نمیخواد

خیال

خیال کردم یه عمر با من میمونه

 

گمون کردم واست یه همزبونه

 

نگفته بود پی یه  عشق دیگه اس

 

تا تحقیر  بشمو دل بسوزونه

 

نگفت به فکر فرصتی دوباره اس

 

برای دل بریدن فکر چاره اس

 

نگفت به فکر تحقیر نگامه

 

شکستن غروری پاره پاره اس

 

حالا به مرگ من راضی نمیشه

 

میخواد جون بکنم واسش همیشه

 

به اون ظالم بگین نفرین این دل

 

تا زنده ام به راه زندگیشه

 

برای دیدن روز عذابت

 

دارم ثانیه ها رو میشمارم

 

حالا من خسته و تنهام