نمی خواهم برگردی...

alijon.blogsky 
 
نمی خواهم برگردی!
 
این را به همه گفته ام
 
حتی به تو
 
به خودم
 
اما نمی دانم
 
چرا هنوز
 
برای آمدنت فال می گیرم!
 
چرا هنوز
 
پشت هزاران ترانه خاموش به انتظارت نشسته ام!
 
تا تو را آرزو کنم!
 
اما هنوز نمی خواهم برگردی
 
می دانی که دروغ نمی گویم
 
اگر هنوز تو را آرزو می کنم
 
برای بی آرزو نبودن است
 
و شاید هم
 
آرزویی زیباتر از تو سراغ ندارم!
 
اما هنوز هم نمی خواهم برگردی! 
 

به سیم آخر می زنم...

alijon.blogsky 

 

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن 

 

  به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

 

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق 

 

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟ 

 

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت  

 

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

 

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

 

 تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

 

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

 

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

 

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

 

  به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

 

هنوز یه قطره اشکتو  به صد تا دریا نمی دم

 

یه لحظه با تو بودنو  به عمر دنیا نمی دم

 

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

 

 قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم  

 

بی تو با تو...

alijon.blogsky 

 

 

اگه بی تو تنها

 

گوشه ای نشستم

 

تویی تو وجودم

 

بی تو با تو هستم

 

اگه سبز سبزم

 

تو هجوم پاییز

 

زره زره ی من

 

از تو شده لبریز

 

ای همیشه همدم

 

واسه درد دلهام

 

عطر تو همیشه

 

جاری تو نفس هام

 

ای که تار و پودم

 

از یاد تو بی تو

 

با منی ولی باز

 

دوری مثل مهتاب

 

بی تو با تو بودن

 

شده شب و روزم

 

بی تو ام و یادت

 

با منه هنوزم

 

تویی تو حرف هام

 

تویی تو نفس هام

 

ولی جای دست هات

 

خالیه تو ی دستهام

  

 

یاد کن مرا ...

alijon.blogsky 
 
 
تنها امید زندگی ام یاد کن مرا

غمگین و دلشکسته شدم شاد کن مرا

در این خزان زرد غزلهای ناب

ویران شده بهار من آباد کن مرا

در گیر و دار عشق تو چون کوه مانده ای

کاهم اگر به چشم تو بر باد کن مرا

عاصی شدم از این سکوت غم انگیز بی صدا

بر بام شهر عاطفه فریاد کن مرا

این آخرین کلام دلم با نگاه توست

گاهی به احترام دلت یاد کن مرا  
 

می تونی...

 

alijon.blogsky

 

 

می‌تونم تو لحظه‌های بی‌کسیت، واسه تو مرحم تنهایی باشم

 

می‌تونم با یه بغل یاس سفید، تو شبات عطر ترانه بپاشم

 

می‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچینم

 

می‌تونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بمیرم


می‌تونم با یه سلام گرم تو، تا ابد زندگی‌مو آبی کنم

 

می‌تونم رو شونه‌های مردونت، دردامو با هق‌هقم خالی کنم

 

می‌تونم با تو به هر جا برسم، توی خواب اسمتو فریاد بزنم

 

می‌تونم قصه‌ی دیوونگیمو، توی کوچه‌های شهر داد بزنم

 

می‌تونم تا به همیشه پا به پات، توی هر قصه کنارت بمونم

 

می‌تونم زیر پر ستاره‌ها، واست از لیلی ومجنون بخونم

 

می‌تونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقایق ببره

 

می‌تونه قشنگی برق چشات، منو از یاد حقایق ببره

 

می‌تونه دستای تو رو شونه‌هام، خبر از یک شب یلدا رو بده

 

می‌تونه بوسه‌ی تو رو گونه‌هام، واسه من نوید فردا روبده

 

می‌تونه صدای گرم خنده‌هات، همه قصه‌هامو رؤیایی کنه

 

می‌تونه گرمای مهربونیهات، همه زندگیمو مهتابی کنه

 

می‌تونه وجود سرد و خستمو، شوق دیدار تو مبتلا کنه

 

می‌تونه حس غریب بودنت، دردای زندگیمو دوا کنه

 

می‌تونی توخستگی‌های تنت، به من و شونه‌ی من تکیه کنی

 

می‌تونی با یه نگاه زیر چشم، دل کوچیکمو دیوونه کنی

 

می‌تونن رازقی‌یای باغچه‌مون، تا همیشه بوی دستاتو بدن

 

می‌تونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبربدن

 

می‌تونن همه تو این شهر بزرگ، منو دیوونه‌ی عشقت بدونن 

 

به عمد نبود...

alijon.blogsky 
 
 
گر دلت را شکستم به عمد نبود.

دلم ، شکستن دلی را بلد نبود.

نه عاشق بودم نه رسمش را میدانستم.

من فقط تورا دیده بودم تورا میخواستم.

شعرهایم قبل تو نور نداشت شور نداشت.

ردیفهای شعر من لیاقت اینهمه نور نداشت.

منت گذاشتی شبی مرا به قلب پاک خویش راه دادی.

همانشب درونم نهیب زد مبادا روزی ترا بخواهم زیادی.

دل ساده من خبرنداشت نمیتوانی مال من شوی.

برایم آرزویی بود که روزی چو شمع در خانه ام روشن شوی.

توراشناخته نشناخته باورت کردم در قلبم تو را خانه دادم.

آن نهیب درونیم آن همه حرف و قول رفت از یادم.

دست من نبود تو پاک بودی که من عاشقت گشتم.

اینرا در هر کاغذ و برگ و نامه ای هزار بار نوشتم.

هنوز بوی عطر دستانت در چارچوب قلب شکسته ام مانده است.

میدانم هنوز چشمانت آخرین نوشته های مرا نخوانده است.

پری شدم در دلم عکست را کشیدم و شیشه ای عشق ورزیدم.

گفتی از تو پراحساستر هیچکسی ندیدم.

از تو هیچ نخواستم آغوش خیالیت هر آنچه میخواستم به من میداد.

فغان از آنروز که بگویی پری تو رفته ای از یاد.

صبح فردا به انتظارم تا با طلوع خورشید دوباره پیش من برگردی.

خدارا چه دیدی شاید یکروز در خانه مرا هم زدی. 
 
 

هم نفس...

alijon.blogsky 

  

می خوام که با هر نفسم، بگم تویی هم نفسم

 

بغض تو رو داد بزنم، بگم توی هر نفسم

 

می حوام که با ترانه هام، قفل سکوت و بشکنم

 

تو هم صدام و بشنوی، منم صداتو بشنوم

 

می خوام بگم تو بهترین، ستاره ی بخت منی

 

می خوام بگم که خواستنت، تموم دنیای منی

 

می خوام که هر شب واسه تو، ستاره ها رو بشمورم

 

ماه و ستارم واسه چی، هرچی تو گفتی بشمورم

 

می خوام که بغض سینم و، درد تو درمون بکنه

 

دردم و درمون نکنه، شاید که آرومم کنه

 

 می خوام که با برق نگات، خورشید و ویرون بکنم

 

می خوام که با بغض صدات، رعد و پریشون بکنم

 

می خوام بگم عزیز من، صبر و قرار من تویی

 

صبر و قرار تو منم، عمر و نیاز من تویی

 

می خوام که خواستن تو رو، با گریه فریاد بزنم

 

عشق و نیاز این دل و، تو سینه فریاد بزنم

 

می خوام بگم دوست دارم، تموم حرفام همینه

 

بگم فقط تو رو دارم، تموم حرفام همینه 

 

ایستگاه جدایی...

 alijon.blogsky

 

 

وقتی که به من می خندی انگاری دنیارو دارم

 

                         روی فرش مهربونی بی صدا من پا می زارم

 

وقتی گریه می کنی تو غیر غم هیچی ندارم

 

                        گیج می شم نمی تونم من خودم و به یاد بیارم

 

وقتی نیستی خونه تار مثل شب بی ستاره

 

                        اکه تو بیای دوباره توی خونه نور می باره

 

تو برام قصه می خوندی تا برم به شهر رویا

 

                        برم از حقیقت تلخ برسم به کذب دنیا

 

یه قطار کاغذی بود روی ریل بی صدایی

 

                      یه مسافرش تو بودی توی ایستگاه جدایی

 

بگو ایا نگرونی واسه این دفتر پاره

 

                     واسه این قلب شکسته که دیگه کسی نداره

 

من میرم چرا بمونم من دیگه بی تو غریبم

 

                   اگه من بمونم این جا ادما می دن فریبم

 

تورسیدی به چه چیزی که با من نمی رسیدی

 

                   تو غمام جا گذاشتی ولی شادیا مو چیدی

 

دریا رو بروی ساحل کوله بار من به دوشم

 

                    منم اون مسافری که غصه هامو می فروشم 

 

 

دعا کن...

alijon.blogsky

 

 

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند 

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند

سوء تفاهم ...

alijon.blogsky

 

 

شاید که عشق ما فقط سوء تفاهم بود و بس

 

تصویر چشم عاشقت شاید توهم بود و بس

 

گم شد خیال عشق تو در لابه لای لحظه ها

 

شاید که حس عاشقت از اولش گم بود و بس

 

حالا ولی فهمیده ام از غربت چشمان تو

 

آن آشنا بیگانه ای مانند مردم بود و بس

 

تقدیر آدم می شوم تبعیدی از تو تا خودم

 

اما کجای ماجرا تقصیر گندم بود و بس

 

تو نقطه کور غزل در تار و پود قصه ام

 

آغاز پوچ شعر من تنها تبسم بود و بس.

 

 

درد دوری...

alijon.blogsky 

 

 

تو بهم یاد دادی که زندگی یعنی چی

یاد دادی دوست داشتن یعنی چی
 

یاد دادی چطور عا شق بشم

یاد دادی چطور شاد باشم چطور گریه کنم
وقتی با هم بودیم من و تو ما بو دیم
 

چه شبو رو زایی بود 

وقتی دستاتو تو دستام می فشر دی
انگا ری دنیا رو دادن واسه من

وقتی اشکاتو می ریختی وا سه من
 

انگاری مر گو آ وردن واسه من 
 

که بمیرم و نبینم اشکتو

آه آه چه رو زایی داشتیم منو تو
 

وقتی با هم بو دیم انگاری کوه بودیم

وقتی از هم دو ریم انگاری بی نو ریم
وقتی رفتی من برات خیلی گریستم 
 

چون تو خود یادم دادی گریه کردن یعنی چه
ولی ای کاش به من یاد می دادی که چگو نه تحمل بکنم 

درد دوری تو را

شوق...

alijon.blogsky 

 

به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو

 

سپیده دم آید مگر تو را جوید بگو کجایی؟

 

نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جوید

 

ببین چه بی پروا ره تو میپوید بگو کجایی؟

 

کی رود رخ ماهت از نظرم؟

 

به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟

 

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

 

به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

 

فتا ده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟

 

یک دم ازخیال من نمی روی ای غزال من

 

دگر چه پرسی زحال من...؟

 

تا هستم من اسیر کوی تو ام در آ رزوی توام

 

اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟

 

به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟

 

فتا ده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟ 

 

کاش می دانستی...

 

alijon.blogsky 

 

 

کاش می دانستی چقدر دوستت دارم .....

 

کاش می دانستی بدون تو نمیتوانم زندگی کنم .....

 

کاش می دانستی همه زندگی منی.....

 

کاش می دانستی دستای سردم فقط با گرمای وجود تو گرم میشه.....

 

عشق یعنی با غم الفت داشتن

 

             سوختن با درد نسبت داشتن

 

                    عشق دریک جمله یعنی انتظار

 

                                انتظار روز رجـــعت داشتن

 

                                       عشق یعنی مستی و دیوانگی

 

                                                عشق یعنی در جهان بیگانگی

 

                                       عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 

                              عشق یعنی سجده ها با چشمان تر

 

                     عشق یعنی سر به در آویختن

 

             عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 

  عشق یعنی در جهان رسوا شدن

 

         عشق یعنی مست و بی پروا شدن

 

                  عشق یعنی سوختن یا ساختــن

 

                           عشق یعنی زندگی را باختن

 

                                   عشق یعنی انتـــظار و انتـــظار

 

                                           عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

 

                                     عشق یعنی دیـده بر در دوختـن

 

                           عشق یعنی در فراقش سوختن

 

                 عشق یعنی لحظه های التهاب

 

        عشق یعنی لحظه های ناب ناب

 

 عشق یعنی با پرستو پر زدن

 

         عشق یعنی آب بر آذر زدن

 

                   عشق یعنی سوز نی آه شبان

 

                            عشق یعنی معنی رنگین کمان

 

                                     عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 

                                              عشق یعنی خون لاله بر چمن

 

                                      عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

 

                             عشق یعنی رسم و دل برهم زدن

 

                    عشق یعنی یک تیمم یک نماز

 

          عشق یعنی عالمی راز و نیاز

 

عشق یعنی چون محمد پا به راه

 

       عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

 

               عشق یعنی بیستون کندن به دست

 

                        عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 

                                 عشق یعنی همچومن شیدا شدن

 

                                          عشق یعنی قلــه و دریا شدن

 

                                 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 

                       عشق یعنی درد ومحنت دردرون

 

              عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 

   عشق یعنی یک سلام و یک درود

 

           عشق یعنی جام لبریز از شراب

 

                    عشق یعنی تشنگی یعنی سراب

 

                            عشق یعنی حسرت شبهای گرم

 

                                    عشق یعنی یاد یک رویای نرم

 

                                        عشق یعنی غرقه گشتن در سراب

 

                                    عشق یعنی حلقه های بی حساب

 

                          عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت

 

                  عشق یعنی آخــرخط بهـشــت

 

         عشق یعنی گم شدن در لحظه ها

 

عشق یعنی آبـی بی انتـــها

 

        عشق یعنی زرد تنها و غریب

 

                عشق یعنی سرخی ظاهر فریب

 

                          عشق یعنی تکیه بر بازوی باد

 

                                   عشق یعنی حسرتت پاینده باد

 

                                    عشق یعنی هرزمان تنها شنیدن نام او

 

                                      عشق یعنی هرچه گفتن هرچه کردن  

 

از عهد آدم...

alijon.blogsky.com 

 

 

من از عهد آدم تو را دوست دارم
 

از آغاز عالم تو را دوست دارم
 

چه شب ها من وآسمان تا دم صبح
 

سرمدیم نم نم :تو را دوست دارم
 

نه خطی ،نه خالی! نه خواب و خیالی!
 

من ای حس مبهم تو را دوست دارم
 

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
 

به اندازه ی غم تو را دوست دارم
 

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
 

بگوییم با هم : تو را دوست دارم
 

جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
 

تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم 

 

سرمه...

alijon.blogsky 

 

 

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ 
 

نیست یاری که مرا یاد کند 
 

دیده ام خیره به ره ماند و نداد 
 

نامه ای تا دل من شاد کند 
 

خود ندانم چه خطایی کردم 
 

که ز من رشته الفت بگسست
 

در دلش جایی اگر بود مرا 
 

پس چرا دیده ز دیدارم بست 
 

هر کجا مینگرم باز هم اوست 
 

که به چشمان ترم خیره شده 
 

درد عشقست که با حسرت و سوز 
 

بر دل پر شررم چیره شده 
 

گفتم از دیده چو دورش سازم
 

 بی گمان زودتر از دل برود 
 

 مرگ باید که مرا دریابد 
 

ورنه دردیست که مشکل برود 
 

 تا لبی بر لب من می لغزد 
 

می کشم آه که کاش این او بود 
 

کاش این لب که مرا می بوسد 
 

 لب سوزنده آن بدخو بود 
 

می کشندم چو در آغوش به مهر 
 

پرسم از خود که چه شد آغوشش
 

 چه شد آن آتش سوزنده که بود 
 

 شعله ور در نفس خاموشش
 

شعر گفتم که ز دل بر دارم 
 

بار سنگین غم عشقش را 
 

شعر خود جلوه ای از رویش شد 
 

با که گویم ستم عشقش را 
 

مادر این شانه ز مویم بردار 
 

سرمه را پاک کن از چشمانم 
 

بکن این پیرهنم را از تن
 

زندگی نیست بجز زندانم 
 

تا دو چشمش به رخم حیران نیست 
 

به چکار ایدم این زیبایی 
 

بشکن این ایینه را ای مادر 
 

حاصلم چیست ز خودآرایی 
 

در ببندید و بگویید که من 
 

جز از او همه کس بگسستم 
 

کس اگر گفت چرا ؟ بکم نیست 
 

فاش گویید که عاشق هستم 
 

 قاصدی آمد اگر از ره دور 
 

زود پرسید که پیغام از کیست
 

گر از او نیست بگویید آن زن 
 

دیر گاهیست در این منزل نیست 

 

بندبند تنم...

alijon.blogsky 

 

برای آنانکه دل شکستن را بهتر از دوست داشتن آموخته اند

  

  هر وقت گفتی جدایی بند بند تنم لرزید 
 

هر وقت گفتی فاصله مردمک چشمانم

 

  منزلگاه تصویر جاده ای مه آلود شد

 

  با مسافری تنها که کوله بار خود را به دوش می کشید

 

    راز هم می گریخت و

 

   از روی ترحم نگاهی به پشت سرش نمی انداخت 
 

  دل هر چه داشت نثار چشمان تو کرد

 

   اما دل تو غریبه را پرستید

 

  رفتنت دوباره نگاهم را با انتظار همخانه کرد
 
  منتظر شدم

 

 منتظر لحظه ی دیگر در کنار تو ماندن

 

       اما انتظار پوسید

 

   گفتم حالا که میروی لا اقل یک آرزو برایم بگذار

 

     آرزوی تو خالی و پوچ برای دلخوشی ام و تو گفتی 
 
      در آرزوی برگشتم بمیر

 

    دستانت را بوسیدم و خدا را شکر کردم 
 
    از اینکه سرانجام فهمیدی بی تو خواهم مرد 
 

 

خریدار...

alijon.blogsky 

 

 

 بگو که دلدارت منم یار  وفادارت منم بگو تو راه عاشقی همیشه غمخوارت منم

 

 بگو که شیرینم توی حالا که فرهادت  منم تنها اشاره ای بکن تا دل به دریا بزنم

 

 بیا تا چشم پنجره پر بشه از نگاه تو

 

بیا تا چشم عاشقم ببین روی ماه تو

 

 بگو خیالت همه شب یک لحظه تنهام نزاره اگر تو مهربون باشی غم تو دلم جا نداره    

                                                      

گفتم خریدارت منم گفتی که خته باورش

 

 گفتم قسم به عشقمون گفتی بمون تا اخرش

 

گفتم که پابه پای تو راهی میشم تو جاده ها

 

گفتی که راه ما شده از این به بعد از هم جدا

 

گفتم که دیو نه نشو یه خواهشی دارم بمون

 

گفتی که دیونه توی اهنگ رفتن ر و بخون

 

 بگو که دوستداری منو ساده و بی ریا بگو خسته ام  از دورنگیا بیا و از صفا بگو

 

 نگو که تو این زمونه عاشقی معنا نداره

 

نگو شب جدایا راهی به فردا نداره

 

 بگو هنوزم دلامون می تونه مهربون باشه مثل ستاره مثل ماه چراغ اسمون باشه     

 

بیا که هم صدا بشیم تو اسمون رها بشیم اول راه عاشقی اخر عاشقا بشیم

 

 بیا که باهم بخونیم قصه ی  باهم بودن رو

 

بیا تاباور بکنیم ما  شدن تو بامنو

 

بگو که عشق از ادما غصه ها رو دور می کنه  غم ها رو اتیش می زنه

 

دلارو پر نور می کنه بگو که با من میمونی

 

  همیشه یار من توی تو اسمون بی کسی دار و ندار من توی  

 

منتظرم یروز بیای بهارو همرات بیاری من یه کویر ی تشنه ام

 

  منتظرم تا بباری 

 

 

خیلی سخته...

                            alijon.blogsky

 

                              خیلی سخته اشکای معشوقتو بببینی و هیچی نگی

 

تو خودت بشکنی و هیچی نگی

 

من دیدم برای اولین بار جلو ی من گریه کرد اون منو  ندید

 

 مردم و زنده شدم

 

به ازای هر اشکش ۱۰ تا اشک ریختم

 

از خودش بیشتر گریه کردم  با قرص خودمو اروم کردم

 

حالم بده کمکم کنید

 

تحمل یه قطره اشکشم ندارم

 

حیف اون چشا نیست که باید بباره