-
تو را غرق در بوسه کنم...
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 11:08
می خوام پیش تو بخوابم در کنارت باشم تا بیدار شی در اولین پرتو خورشید خودمو در میان رختخوابت پنهان کنم تا ازم دور نشی دوست دارم دوست دارم باز هم موهایم را نوازش کنی این دو تا دست های توست که منو خوشبخت می کنه دوستت دارم دوستت دارم مرا رها نکن رفتن تو کم از احساس مرگ برایم نیست می خوام در کنار تو به خواب برم بخاطر یک...
-
پشت کدوم سد سکوت...
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 02:19
پشت کدوم سد سکوت پنهون کنم هق هق مو ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید تو منو از شب گرفتی تو منو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون...
-
به ان نازی که در چشم تو پیداست...
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 02:15
دوستت دارم به چشمانی که رنگش رنگ شبهاست به آن نازی که در چشم تو پیداست به لبخندی که چون لبخند گلهاست به رخسارت که چون مهتاب زیباست به گلهای بهار و عشق و هستی به قرآنی که او را می پرستی قسم ای نازنین تا زنده هستم تو را من دوست دارم....میپرستم
-
شیارهای قلبم...
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 02:11
در شیارهای قلبم به دنبال کدامین عشق می گردی؟ عشق من در ایینه ای است که هر روز در ان مینگری......چشمان تو قبله عشق من است من به ان مینگرم وزیر سایه بان ابروهایت به خواب میروم.خوابی عمیق به عمق اقیانوس. در مهربانی لبهایت خنده می روید. در خمار چشمانت عشق غنچه ترد لبانت را چشیدم و بوییدم گل بلورین تو را تا اعماق وجودم با...
-
حرف دل...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 22:39
قسم به عشقمون قسم همش برات دلواپسم قرار نبود اینجوری شه یهو بشی همه کسم راستی چی شد ، چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم راستی چی شد ، چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم به ملاقات آمدم ببین که دل سپرده داری چگونه عمری از احساس عشق شدی فراری نگاهم...
-
در شبان غم تنهایی خویش...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 22:01
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمر...
-
می نویسم...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 21:54
می خواهم کلمات را به بردگی بکشم تا مجبور نشوم به دنبال کلمات مهربانی برای توبگردم می خواهم تو را آویز شعرهای عاشقانه کنم و به گردن بیاویزم تا همیشه با من باشی می خواهم از تمام ترانه های خنده هایت آهنگی بسازم دلنواز که آرامش را به قلبهایمان هدیه کند آنگاه با قلب خسته ام قصه عاشقانه ای بنویسم که تا هستم جاوید باشد و...
-
خونین جگرم ...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 01:00
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادرو من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم و چشم نظربازم جام جرمم اینست که صاحبدل و صاحبنظرم من که با عشق نراندم به جوانیهوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانهسرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که...
-
سکوت را در شب...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 00:51
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم. من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم. من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست...
-
خواب دیدم...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 00:45
خوابی دیدم : تو بودی , زیبا و خندان شاد و سرخوش ... پهنای صورتت با لبخند گرمت و چشمان زیبایت میدرخشید چون افتاب ... وقتی رفتی در بیداریم تلخی خاطره رفتنت تنها ارمغان بجای مانده بود , و همیشه این سوال که : چرا رفتی و چرا اینگونه بی خبر رفتی ... ؟!! هیچ گاه ندانستم بهر رفتنت چه باید بگویم و چی میتوانم بگویم ... پاسخی بر...
-
اسمان
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 00:40
بودنت تنها دلیل بودنم نگاهت روشنی بخش راهم و کلامت آرامبخش روح و روانم است تو را عاشقانه صادقانه و عارفانه دوست میدارم ای هم راز جان نه آب باش نه خاک که دهن تو را باز کنند وانگهی ذهن تو را پر رمز و راز کنند آسمان باش تا خلق به نگاهت بنگرد وتو را یا د کند
-
دست خودم نیست...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 00:31
دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست ! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست ! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو...
-
بارون نمیاد...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 11:45
آسمون ابری امادیگه بارون نمیاد صدای گریه ی بارون توی ناودون نمیاد اون که من دوسش دارم ازخونه بیرون نمیاد واسه ی این دل تنهادیکه مهمون نمیاد نمیادنمیادنمیادتابدونه جای خالیش توخونه واسه من یه زندونه دیگه اون دوست نداره واسه من گل بیاره روی موهام بذاره یادمه روزی که آشناشدیم روزی که مثل دوغنچه واشدیم وقتی اون بابوسه...
-
امشب...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 10:59
نگاهم میل طغیان دارد امشب گلویم بغض باران دارد امشب برای خلوت خود همزبانی دل من چشم گریان دارد امشب
-
خواب...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 10:51
دیگه به خوابم نمی یاد، چشمای مهربون تو قهری مگه با دل من یه شب بیا بهم بگو مرز دستای من وتو فاصله روداد می زنن قفل لبامون تابه کی سکوتو فریاد بزنن دیگه نگاه پنجره ام به غیره تو دل نمی ده این دریای طوفان زده ، نشون از ساحل نمی ده شب میگه که ستاره هام خواب تو رو ندیدن دیگه تو رویام نمی یاد تصویر باتو بودن چرا به خوابم...
-
قدر اول را بدانی...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 01:23
زندگی یعنی شنیدن گفتگو و با تو بودن سر به سر نفس کشیدن لحظه ی ناب شکفتن غنچه ی عشق و نچیدن زندگی همچین و همچین اندک اندک و پاورچین دست ما بسته به دستش گاهی بالا گاهی پایین با یک کم شعر و نوازش با یک کم لبخند و سازش زندگی شیرین بسازیم قدر این دم را بدانیم فرصت رفتن زیاد است اندکی عاشق بمانیم زندگی راز نگفته است سکوت و...
-
بیقرارم...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 01:13
بیقرارم برای دیدارت تا ببینم دوباره رفتارت تا ببینم چگونه میخندی پای دلرا چگونه میبندی تا صدایت بگوش جان آید به تن خسته ام توان آید تا بگیرم دو یاس دستت را تا ببینم دو چشم مستت را چون بیایی درون آغوشم غم عالم شود فراموشم نیست گردم درون هستی تو مست گردم به می پرستی تو دل و جانم فدای روی تو باد شب گرفتار تار موی تو باد
-
بودا
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 01:04
نیلوفر در مرداب زاده می شود در لای لجن رشد می کند و آهسته آهسته سر از مرداب بیرون می آورد و به آسمان خیره می شود اما به گل و لای مرداب آلوده نمی شود من نیز همین راه را طی کرده ام: در جهان برخاسته ام از آن عبور کرده ام و به آن آلوده نگشته ام. "بودا"
-
ماه من غصه نخور...
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 15:38
ماه من غصه نخور زندگی جزر ومد داره دنیامون یه عالمه آدم خوب وبد داره ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن همه که پر از ترک مثل تو ومن نمیشن ماه من غصه نخورمثل ماها فراوونه خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه ماه من غصه نخور گریه پناه آدمهاست تر وتازه موندن گل مال اشک شبنم هاست ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه اونی که...
-
می خوام پیش تو بخوابم...
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 15:30
می خوام پیش تو بخوابم در کنارت باشم تا بیدار شی در اولین پرتو خورشید می خوام پیش تو بمونم خودمو در میان رختخوابت پنهان کنم تا ازم دور نشی دوست دارم دوست دارم باز هم موهایم را نوازش کنی این دو تا دست های توست که منو خوشبخت می کنه دوستت دارم دوستت دارم مرا رها نکن رفتن تو کم از احساس مرگ برایم نیست می خوام در کنار تو به...
-
این روزگار و رسم اوست !
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 00:20
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش...
-
به که...
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 00:14
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت ، همه از کینه پر است هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را، گرم پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر،قدمی راه محبت پوید به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ، نقشه ای شیطانیست در نگاهی که تورا وسوسه عشق دهد، حلقه ای...
-
خانه تنها
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 00:11
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
-
بویت
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 01:01
چـو گل هـر دم به بویت جـامه در تن کنـم چـاک از گریبـان تا به دامــن من از دست غمت مشکل برم جـان ولی دل را تو آسـان بردی از من به قول دشمنـان برگشتی از دوست نگردد هیـچ کس با دوست دشمـن ببـار ای شمع اشک از چشـم خونین که شـد سوز دلت بر خلق روشن مکن کـز سینـه ام آه جگـر ســوز بر آیـد همچــو دود از راه روزن دلـم را مشکـن و...
-
من
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 00:32
دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن زندگی رو با ختی دل من مردم رو شناختی دل من تو با کی سراب باحقیقتی تا به کی خرابه محبتی همنشین این اون میشی خسته پریشون خون میشی دشت وقتتو کویر میشه مرغ ارزوت اسیر میشه روبروت سراب پشت سر خراب ساکت صبوری دل من مثل بوفکوری دل من دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن زندگی رو با...
-
خدایا قلب من غمگینه امشب
جمعه 12 خردادماه سال 1385 00:10
خدایا قلب من غمگینه امشب دلم چون لاله خونینه امشب نمی دونم چرا دست زمونه گل عمر منو می چینه امشب دلم گنجینه غم های بسیار وجودم خسته از تکرار و تکرار دل من دیگه از جبر زمونه شده از زندگی بیزارو بیزار
-
بمیرم
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 23:19
وقتی که غم و انده قلبم را در آغوش می گیرد عشق ما را از هم جدا کرده روحم با لمس سکوت دردناک شده دریایی بزرگ از احساسات در درونم شنیده می شود این خشم تمام آتش هاست ، خشم تمام طوفان ها خشم دریای عبوس و شوم قلبم گریه می کند ، گریه در این سکوت بی پایان قلب من گریه می کند گریه ای از روی نا امیدی ، گریه ای از روی درد ، گریه...
-
مسافر
شنبه 6 خردادماه سال 1385 22:58
اون مسافری که خستهس توی یک جادة تاریـک اون کـه از تــو دوره امّـا مث سایه به تو نزدیک اونـکه بــرق انـتـظارو توی چشمات نمیبینه واسـه کوچیدن و رفتـن دیگـه از پا نمیشینـه دیگـه ساکـت نمـیمونه غصّههاشو میگه با باد کسی که دوسـش ندارن دیگه فردا رو نمیخواد یــه روزایـی ،تــو بـراش حـرمت آشیـونـه بـودی مـعنـی مقّـدس یـه...
-
دیگه بسه انتظار
شنبه 6 خردادماه سال 1385 22:51
دل من دست بردار دیگه بسه انتظار دیگه حی اسمشو تو به یاده من نیار دیگه نمیاد عمرت رو هدر نکن دل من منو در به در نکن دل من بسه آخه اونی که میخوای تو دیگه نمیاد باید بدونی اگه یه روزی بیاد اون دیگه تورو نمیخواد
-
خیال
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 23:17
خیال کردم یه عمر با من میمونه گمون کردم واست یه همزبونه نگفته بود پی یه عشق دیگه اس تا تحقیر بشمو دل بسوزونه نگفت به فکر فرصتی دوباره اس برای دل بریدن فکر چاره اس نگفت به فکر تحقیر نگامه شکستن غروری پاره پاره اس حالا به مرگ من راضی نمیشه میخواد جون بکنم واسش همیشه به اون ظالم بگین نفرین این دل تا زنده ام به راه...