-
لحظه های عاشقانه ...
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 02:18
دیگر به خلوت لحظه های عاشقانه قدم نمی گذارم ، دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی بینمت ، سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام ، من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرانده ام ؟ وقتی رسیدی و به کلبه ی دلم پا گذاشتی در باورم نمی گنجیدروزی تو را درخلوتم بپذیرم... بیگانه ای بودی هم قفس شده با من......
-
نامه های کهنه ام...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:59
می پذیرم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی...
-
شهر دلم ...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:13
دیشب رفتم به شهر دلم . وقتی وارد شدم تو یک خیابونی بودم که پر از نور بود و خیلی زیبا بود و اونجا تو بودی و دیگر هیچ نبود و خیلی خوشحال بودم ولی وقتی تو شهر دلم شروع به قدم زدن کردم کم کم به جاهای تاریک رسیدم، به خیابون های تاریک و ظلمات، و کوچه هایی که خرابه بودن و در اونجا خبری از تو نبود، و همه چی بود و تو نبودی......
-
محرک زندگی ...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 21:06
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است، و زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خود خواهی و خود بینی می راند. دنیای دیگری را حس می کنم. در عالم وجود محو می شوم. احساس لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبا...
-
کاش روز دیدنت فردا نبود...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 21:03
کاش می شد هیچ کس تنها نبود کاش می شد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو میمونم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای ما نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود بازهم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود...
-
محکوم اشک...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 21:01
دلم گرفت از این همه سیاهی محکوم اشک به جرم بی گناهی دلم گرفت تو جاده های تقدیرتشنه ی سایه توی قلب خورشید جاده پراز تگرگ و خیس بارون می زنه شب به لختی خیابون پرسه باد تو کوچه های پاییز کوچه بارون زده ی غم انگیز با رفتنت تموم شده ترانه نفرین شده حرفای عاشقانه گریه ابر تو شبای هق هق زخمی شده بال و پر شقایق قلب ستاره پر...
-
نامه ای به تو...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 20:41
تو ای نامه نویس غربت به تواای نامه نگار غربت نامه ای بنویسم که پراز معنی رفتن باشد وخودت (به من)میگفتی : شعر گویای تورا پنجره ها میفهمند! باد آمد زدو این پنجره ها بشکستند! تو بگو بعد نگاه تو دگر کی فهمد؟! دل پرخون مرا که به صد تیر بلا گشته شناور درخون مینوسیم که جدا ازتو حراجم کردند سربازار دورویی که "جهانش" نامند! می...
-
دستهای خدا ...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 15:09
وقتی که دستهای خدا طرح زن کشید من را کنار لحظه عاشق شدن کشید من را خدا برای تماشای چشمهات اما تو را برای رسیدن به من کشید وقتی نشد نجابت مهتاب مثل تو او را خدا به خاطر تو بی بدن کشید شاعر شدم دلم غزلی لال را سرود دستت برای صورت شعرم دهن کشید من را غزل کنار تو در خوابهای خود در پارک روی نیمکتی از چمن کشید در کوچه باغ...
-
آب میخواهم...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 02:58
حالمان بد نیست غم کم میخوریم کم که نه! هر روز کم کم میخوریم آب میخواهم، سرابم میدهند عشق میورزم عذابم میدهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنهای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد،...
-
دل گریان...
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 02:45
من اگر روح پریشان دارم من اگر غصه هزاران دارم گله از بازی دوران دارم دل گریان،لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم... در غمستان نفسگیر، اگر نفسم میگیرد آرزو در دل من متولد نشده، می میرد یا اگر دست زمان در ازای هر نفس جان مرا میگیرد دل گریان،لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم... من اگر پشت خودم پنهانم من اگر...
-
حسرت...
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 23:46
دیشب دلم گرفته بود زود خوابم برد اما اینگار که خواب فرصتی بود تا تو بیایی تویی که خیلی دورترها رفته بودی تویی که برای من خاطره های روزهای خوب بودی روزهای در آسمان پرسه زدن روزهای بدون فردا روزهایی که هر روز هزار هزار دنیا بود تو برای من خاطره های هزار سال بودی سالهای دور از هیاهو سالهای دور از دورنگی ها سالهای در آغوش...
-
رز قرمز...
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 23:36
اون که مونده نقش گرمش روی دستام اون که مونده عطر خوبش تو نفسهام اون که می خوند با نگاهاش قصه های بیقراری مونده عکس رُز تنهاش روی قلبم یادگاری وقتی دستام روی دستاش؛ شعرآ رو نشونی می کرد، ریتم و آهنگ کلومش منو آسمونی می کرد. حیف از اون شبها که روزش مث برق بی امونه! آه از اون روزآ که دیگه شبشون بی کهکشونه! هنوز...
-
غم غربت...
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 23:19
تو مث یه آرزویی تو یه آرزوی دوری واسه این غریب شبگرد تو یه باغچه پر نوری حالا که بیکس تنها یه غریب کوچه گردم قطرههای اشک شورم روی گونه آه سردم توی گریههام میخندم با غم غربت میجنگم توی شهر بی نشونی میخونم ترانههامو میسپرم به باد و بارون پارههای نامههامو شاید اون واژهی تلخو برسونه باد به دستت که دیگه تمومه...
-
نمی گم خطا نکردم...
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 18:10
نمی گم خطا نکردم ََمن که ادعا نکردم همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم عازم سفر شدی تو من دلم می خواست بمونی واسه موندن تو اما بخدا دعا نکردم واسه تو کلی نوشتم که یه جوری مبتلا شی ت قصیر منه که آخر تو رو مبتلا نکردم توی کوچه ی رفاقت یه سلام جواب ندادم تو دلم تویی اون و با کسی آشنا نکردم می دونم دوسم نداری حتی قد یه...
-
راه بادیه ...
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 23:09
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش و جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به...
-
زیر بارون...
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 23:09
زیر بارون به یاد تو گریه کردم ... زیر بارون به اون چه گذشته خوب فکر کردم . .زیر بارون از اینکه چقدر به مرگ نزدیک شدم بغض کردم ... زیر بارون صدای قلبم رو گوش کردم ... زیر بارون با صدای بلند اسمت رو فریاد کردم ... زیر بارون فهمیدم که تا حالا چقدر اشتباه زندگی کردم ... زیر بارون اشک های لحظه خدافظی رو با خودم تداعی کردم...
-
یکنفر هست...
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 23:06
یکنفر هست سرانجام مرا میفهمد رنگ دلتنگی چشمان مرا میفهمد یکنفر هست خودش سبزترین خاطره هاست و غم زرد گلستان مرا میفهمد دلم از تشنگی عشق کویری شده است و دلش حسرت باران مرا میفهمد بگذارید بگویم و خجالت نکشم معنی سفره بی نان مرا میفهمد یکنفر هست همیشه که صمیمانه وسبز غزل بی سرو سامان مرا میفهمد
-
یادت میاد...
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 02:32
یادت می آید آنروزی که گفتی شدی گرفتارم ؟ قلبم به قلب تو می گفت آخ چه قدر دوستت دارم قسم خوردیم به جان هم همیشه با شیم کنارهم چطور از هم جدا بشم وقتیکه خوشحالی داریم با هم امروز بگو چطور مرا حقیر و مظلوم می کنی با زبان بی زبانی فکر ی پولم می کنی یادت هست آنروزی که گفتی شدی گرفتارم قلبم به قلب تو می گفت آخ چه قدر دوستت...
-
غصه هزاران دارم...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 23:14
من اگر روح پریشان دارم من اگر غصه هزاران دارم گله از بازی دوران دارم دل گریان،لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم... در غمستان نفسگیر، اگر نفسم میگیرد آرزو در دل من متولد نشده، می میرد یا اگر دست زمان در ازای هر نفس جان مرا میگیرد دل گریان،لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم... من اگر پشت خودم پنهانم من اگر...
-
می توان مرد بی تو . . .
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 00:25
روی طاقچه گل شقایق می کارم سبز خواهدشدو سراسر اتاق را در بر خواهد گرفت عطرش هوش را از یاد ما خواهد برد و ما به سرزمین رویاها سفر خواهیم کرد و تاقله عشق پیش خواهیم رفت ای سلطان قلب من! ای همیشه جاوید! دلم بی تو مرگ را می طلبد بی تو یک لحظه آرام و قرار نخواهم داشت و زندگی برایم یعنی حبابی در دریا ای سرو قامت من! مرا دور...
-
کاش نمی دیدم تو را ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 00:19
کاش ای تنها امید زندگی می توانستم فراموشت کنم یا شبی در آتش سوزان عشق در نهیب سینه خاموشت کنم کاش آن شب در گلستان جوانی ای گل وحشی نمی چیدم تو را در خزان آرزو هرگز نمی دیدم تو را کاش احساس نیاز دیدنت از وجودم چون وجودت دور بود در دلم آتش نمی زد آن نگاه کاش آن شب هر دو چشمم کور بود تا نسوزم در خزان آرزو کاش آن شب من...
-
شرشر بارون ...
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 00:47
امشب که میاد صدای شرشر بارون نگاه میکنم با حسرت به رقص بارون یاد اون شبی می افتم که بود یم من و تو تنها راه میرفتیم شاد وخندون زیر بارون دستم و گرفته بودی سفت و محکم بین دستات من میخوندم عاشقونه همصدا با ساز بارون یه چشم به چشم تو اون یکی چشمم به خدا که ای کاش تموم نشه این عشق بارون حالا امشب اومدم باز ولی اینبار خالی...
-
تنهاترینم...
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 13:36
توی این کوچه تاریک منو تنها نمیزاره یاد حرفهای قشنگت که تو قلبم لونه میکرد یاد دلتنگی رو درو دیوار این شهر همش از تو یادگاره چشمات که منو بهونه میکرد میزنه آتیش به جونم پس کجایی مهربونم آخه من ترانه هامو واسه کی پس بخونم دل من هواتو کرده اخ کجایی نازنینم کاش بودیو میدیدی بی تو من تنهاترینم اگه تو دوستم نداشتی از دلم...
-
یک سرابی...
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 01:28
دیگه تو برام یه خوابی یه عکس توی قابی یه شبحی یه سایه تصویر یک سرابی می بینمت چه فایده دیدنت هم یه خیاله می خوامت اما نیستی بودن تو محال گریه اگه بزاره تو رو یادم نیاره اما نمیشه بی تو دیگه فایده نداره خداحافظ عزیزم بعد از تو سرد و خاموش می سوزم ومی خونم یادم تو رو فراموش تکرار بوسه تو دیگه برام یه خوابه چی مونده از...
-
منو ببخش...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 13:35
زیبا من چیا بگم عاشقی باورت می شه ؟ تو که خیلی بهتر از ما این چیزا سرت می شه چشمای ناز تو که وا میشه ، آفتاب می زنه تازه وقتی تو بگی صورتشو آب می زنه من بگم دوست دارم با چه رقم یا عددی تو که بینهایتو قشنگ تر از من بلدی مژه هات شعر بلند ناتمومه به خدا عاشق کسی شدن جز تو حرومه به خدا با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو می ره...
-
وصیت نامه...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 01:35
خدا وصییته منو گوش بده نامه ام رو بخون شاید دیگه من نباشم مواظب عشقم بمون میسپرمش بهت میرم تمومه تآرو پودمو یه وقت نیآد برنجونیش کسل کنی وجودمو خدا یه وقت کسی نیآد به قلبه سآده آشو کسی نیآد تو زندگیش بشینه زیره سآیشو بهش بگه دوسش دارم خیلی بده زمونه آمون خدا سپردمش بهت مواظب عشقم بمون فردا قراره منو تو از هم دیگه جدا...
-
یه شعله شکسته...
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1387 03:08
یه شعله شکسته یه شمع رو به بادم خسته از این زمونه فریاد گریه دارم سیه چو روزگارم از همه دل بریدم دل به کسی ندادم عاشق شدم به چشمات دادم دل و به رویات رفتی و پا گذاشتی به سادگی رو حرفات با یاد تو همیشه عمرم تموم نمیشه تموم زندگیمو به چشمای تو دادم عمری به پات نشستم دل به کسی ندادم منتظرم که روزی تو باشی در کنارم عاشق...
-
نکنه خدا نکرده ...
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1387 02:46
نکنه خدا نکرده سفر بهت بسازه عوض کنه هواتو آب و هوای تازه نکنه خدا نکرده یادت نمونه اشکام یادت بره چه خستم یادت بره چه تنهام نکنه خدا نکرده بری و پیدا نشی مال یکی دیگه شی دیگه مال من نباشی نکنه خدا نکرده کسی به دلت بشینه خودت بگی تمومه اونی که می خوام همینه نکنه خدا نکرده به کسی نگفتی چیزی به کسی نگفتی اینجا واسه کسی...
-
اشک من بدرقه ی راهت باد...
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 11:39
رفتنت را دیدم تو به من خندیدی. آتش برق نگاهت دل من را آتش زد و مرا در پس یک بغض غریب در میان برهوتی تاریک پشت یک خاطره ی سرد و تهی با دلی سنگ رهایم کردی و تو بی آنکه نگاهی بکنی به دل خسته و آزرده ی من رفتنت را دیدم تا به آنجا که نگاهم سو داشت و تو در آخر این قصه ی تلخ محو شدی باورم نیست که دیگر رفتی اشک من بدرقه ی...
-
اگه تو مال من بودی...
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 11:26
اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت می شد اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور اگه تو مال من بودی ، می ذاشتمت روی چشام بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام اگه...