به خلوتگاه تنهاییت دوباره خواهم آمد،
و خواهم شکست
سکوت تنهاییت را و تو را با خود
به تجلی گاه روشنی می برم
به جایی که احساس آئینه قابل لمس باشد
به جایی که سکوت معنای همه ی حرفهای ناگفته است
به دوردستها
به دیاری که آدمها زیر سنگینی کوله بار خیانت
بی صدا ،نشوند.....
به دیاری که همه تن پوشی از صفا
به همراه دستاویزی از راستگویی به تن
کنند و در دشت وسیع صداقت همراه با رقص واژه ها
و با ترانه سکوت
به دلبری دلهای عاشق بروند
و از آنجا همگام با هم به دیار تو می آئیم .
تو ای تنها واژه معلوم ...........
زمان را شمارش می کنم
شش
پنج
چهار
سه
تو را نمی بویم
دور تر از آسمان و نسیمی
دور تر از ستاره
از من.
طنین نفسهایت آرامم می کند.
مثل ابر بر من می گذری
دلم آتشکده اساطیری خیالت می شود....
زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم
نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود
زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود
زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود
زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود
زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود
زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود
زیباترین اعترافم عشق تو بود
دوستت دارم
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از برم
شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز
آرزو مُرد و جوانی رفت و عشق از دنیا گریخت
غم نمی گردد جدا از جان مِسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل به دامن می فشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشتِ غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشستم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
خَصم را از ساده لوحی دوست پندارم هنوز
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز
ولادت حضرت علی و روز پدر مبارک
دست پدر تو سفره برکتی تازه داره
دعای اون همیشه فراوونی می آره
پدر دلش ساده هست پرچم آزاده هست
خدا می دونه پدر مثل یه شاهزاده هست
اگر چه هست نمونه قدرش و کی می دونه
الهی تو زندگی پدر برام بمونه
شب شده سکته دوباره خونه
می گرده دل دنبال یک بهونه
می گرده باز گنجه ی خاطراتو
پی یه حرف ناب و عاشقونه
عکس تو رو باز می ذاره روبروش
که تا ته شب واسه تو بخونه
دلم تو التهابه که چه جوری
قدر چشای نازتو بدونه
تو عصری که قحطی عطر یاسه
اما به جاش دوست دارم گرونه
کافیه اسمتو یه جا ببینم
تا حس شعرم بزنه جونونه
من نمی تونم بگم اندازه شو
اینو فقط شاید خدا بدونه
محاله که عشق ما رو ندونن
برو سوال کن از گلای پونه
اگه بخوان خیلی کم از تو بگن
می گن همون که خیلی مهربونه ؟
بی خبری تو ولی از حال من
میندازم اینو گردن زمونه
چقدر حسودیم می شه وقتی همه
بهم می گن دل تو پیش اونه ؟
من خودم باز می زنم به اون راه
می گم بیارید واسه من نشونه
اما تا کی فریب بدم دلم رو
اون داره کلی آدرس و نشونه
مهم ولی تویی که اسم نازت
با من یه جایی پشت آسمونه
اونا نمی دونن ستاره هامون
دوتاس ولی توی یه کهکشونه
اینو بخون تا دوباره بدونی
دیوونتم ، دیوونتم ، دیوونه
پشت پرواز تب ثانیه ها جاری بود
یک پرنده قفسش ساعت دیواری بود
شب به انگیزه ی پایان خودش پاسخ داد
ماه در مزرعه مشغول سحر کاری بود
پشت هر ثانیه ای تازه نشستم که هنوز
دلم آماده ترین قسمت بیداری بود
ساعت از سبز گذشت و دلم از حوصله پر
سهم کو؟ کو؟ ی دلم خلوت اجباری بود؟
تیک تاک از نفس افتاد ودلم پر پر زد
باز هم لحظه شماری ...وچه تکراری بود
سیب در چشم تو آغاز شد ودست شدم
چیدن چند غزل_گریه که ناچاری بود
من به پروانگی بخت خودم شک کردم
آبی روسری ات روی پرم جاری بود
روسری آبی من! سر به هوا مثل درخت
خاک من تشنه ی آن لحظه که می باری بود
کاش می شد سفری تا شب چشمان شما
و شما پنجره ها پاسخ تان آری بود
قفس داران سکوتم را شکستند
دل دائم صبورم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن
پر و بال عبورم را شکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند
چه بی پروا حضورم را شکستند
تمنا در نگاهم موج می زد
ولی رویای دورم را شکستند
وباور کرده ام دنیا چنان هم با وفا نیست
و بودن یا نبودن آنقدر ارزش ندارد
وامروز است می دانم که باشم یا نباشم
برای هیچ کس دیگر مهم نیست!
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی؟...... محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم، اما نیستی، در هیچ جا امشب
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت، چرا امشب؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما،
نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب
ها...سایه ای دیدم شبیهت نیست اما، حیف
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچهها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم، تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برد باشم، بی تو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شب های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب
در دل من روزی؛گل عشقت رویید
یک گل سرخ؛ که در غربت تن؛می شد او را بویید
در حریم سینه؛جای دادم او را
با سرشک دیده؛آب دادم او را
قد کشید و بالید؛در هوای احساس
ریشه زد در جانم هر دم او با وسواس
اسمان قلبم؛صاف بود و آبی
شب رویاهایم؛همچنان مهتابی
با خیالش آرام؛زندگی میکردم
از حضورش در جان شاعری میکردم
من رسیدم با او؛لب پرچین نیاز
عاشقانه خواندم؛رو به ان کعبه نماز
تا به ناگه روزی؛گل عشقت خشکید
پر کشید از جانم؛تنم از غم لرزید
هرچه از دیده روان کردم آب
هرچه نالیدم وگفتم دریاب
بی اثر بود همانند سراب
پر زد از دیده من؛همچو شیرینی خواب
منتظر میمانم؛لیک تا روز حساب
تا بروید شاید ؛گل عشقت در دل؛همچو نی در مرداب
دیدی ایدل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آنکه پر نقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
ای قشنگترین احساسم
با توام همیشه و هر جا
و به تو می اندیشم
بیش از آنکه بیندیشی.
و بیش از آنکه حسش کنی .
بهترینم
زیباترینم
لبخندت تسلی خاطراست
و صدایت آرامش وجود.
برای با تو بودن
شاید تا قصه ها سفر کنم
شاید...
شاید
تمام پروانه ها را برای رسیدن به تو
فراخوانم.
به جای تو زنده خواهم ماند
ای همیشه آرامش حضور
روم نمیشه نگات کنم ببخشید
چشمامو غرق تو کنم ببخشید
نمی تونم واست فدایی بشم
جسارت ایندفه رو ببخشید
می خوام واست زنده باشم بمونم
تا عمر دارم از اون نگات بخونم
بهونه هام پرسیدن سواله
بذار واست همیشگی بمونم
دعای هر وعده نمازم تویی
روزنه خواب و خیالم تویی
به کعبه می روم طوافش کنم
به کعبه هم راز و نیازم تویی
من نباشم کی تو رویا موهاتو ناز می کنه
کی با بالای شکسته با تو پرواز میکنه
راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیتو
کی میاد دونه دونه با حوصله باز میکنه
من نباشم کی میاد ناز نگاتو می خره
کی میاد دنبال تو تو رو به خورشید ببره
کی میگه حقا با همیشه با توئه
واسه ی خاطر تو جون میده پشت پنجره
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش
من اگه نباشم من اگه نباشم
من اگه نباشم من اگه نباشم
من نباشم کی تحمل میکنه کار تو رو
با رقیب رفتن و اذیتا و آزار تو رو
تو خودت داور میدون شو بگو
کیه که جواب نده تلخی رفتار تو رو
من نباشم کی برات قصه میگه تا بخوابی
کی میاد سراغ رویات تو شبای مهتابی
کی بیداره تا تو خوابت ببره
کی قایم میشه توی ابرا که تو راحت بتابی
کی قایم میشه توی ابرا که تو راحت بتابی
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش
من اگه نباشم من اگه نباشم
من اگه نباشم من اگه نباشم
همیشه این کلمه رو میشنیدم ...
همیشه یه کسایی بودن که بهم بگن چرا تو عشقی نداری ...
همیشه بودن کسایی که بگن عشق یعنی زندگی ..
میگفتن اگه عاشق نشی یعنی زندگی نکردی ...
ولی میدونی بهم نگفتن اگه اسیره یکی بشی دلت میسوزه ..
بهم نگفتن اگه چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به اتیش میکشن ..
بهم نگفتن اگه تمومه روز رو ببینیش ولی بازم دلتنگش میشی .
بهم نگفتن ممکنه یه روز بذاره بره ..
بهم نگفتن ..
نگفتن که تو پشت سرش اشک میریزی ولی اون بی اعتنا میره ...
نگفتن تو دیونش میشی ولی اون بی خیالت میشه ...
نگفتن که روزگاری میگذره تو بهونشو میگیری ...
نگفتن اگه اون بره دلتنگه صداش میشی ..
نگفتن تو کوچه ها چشات دنبالش میگرده ..
نگفتن اگه بره ..
اگه بره با یه سکه تو دستت دنباله یه تلفن میگردی
تا یه لحظه هم که شده صداشو بشنوی ....
بهم نگفتن ...!
ولی میدونی بعد رفتنت وقتی شکوه میکردم ..
وقتی اشک میریختم ..
وقتی دلتنگت بودم ...
وقتی تو رو کم داشتم ...
یه کلمه بیشتر بهم نگفتن :
عشق این چیزارم داره ...
عشق یعنی دور از معشوق بودن ..........
باران می بارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر بر گردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردیه این بوسه را پیوسته بر لب
قطره ، قطره اشک چشمم می چکد با نم نم باران ز دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشق ترین بد کردم امشب