دیشب...

alijon.blogsky

 

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

 

تو در کنار من بشینی؟..... محال بود

 

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

 

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

 

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری

 

با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود

 

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

 

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

 

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

 

یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

 

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت

 

گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود

 

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

 

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

 

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

 

حالا شکست وای صدای وصال بود

 

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

 

   اما نه با خیال تو بودم حلال بود 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
صدف شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:36 ب.ظ http://tasvireeshgh.blogfa.com

سلام.زیبا بود
آپم خوشحال میشم بهم سر بزنی
خوش باشی

نوید یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ب.ظ http://lawbreaker.blogsky.com

سیب درخت بی ثمر آرزوی من ، یک عمر مانده بود ولی کال کال بود، گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود .
****
زیبا بود ، مخصوصا این بخش . شعر محتاج تو هم فوق العاده بود دوست خوبم موفق و عاشق باشی

najme شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ http://parmidarad93@yahoo.om

علی جون .دیشب داشتم به عشقم فک می کرد دلم خیلی براش تنگ شده ما مجبور شدیم از هم جدا شیم دلم داه از دوریش می ترکه می دونهچقد سخته از عشقت بگزری به خاطره هیچ و پوچ دوسش دارم خیلی هیچ وقت از نظرم دور نمی شه اسمتو که دیدم به یاده علی خودم افتادم فقط خواستم یکم درد و دل کنم همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد