می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
شعر من حرف دل است و دل من با دل توست
دل کنیدش سرو پا گوش که حرفم غم توست
چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم
دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی
که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم
چه حسی بود در قلبم شبیه کوجه برفی
به راه کوچه برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی ؛ مثل پروانه
تو را من در ته این کوچه برفی رها کردم
چه شبها تا سحر با قاصدک در خلوتی بی رنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم روی گل برگش که من بی تو چها کردم
بـــی تو این روزای روشن، واسه من تاریک و تــاره
وقتی بـــی تــــو تک و تنهام، زندگیـــم معنا نداره
از همون روزی که رفتـــی دل به هیچ کســـی ندادم
فکر می کردم می رســـی یه روز تو بـــی کسیم به دادم
گفتـــن لحظـــه ی آخر واسه من هنوز ســــؤاله
دیدن دوباره ی تـــو فقط تو خواب و خیـــاله
لحظـــه های آخر تو، تـــوی قلب من می مونه
هیچکـــی مثل من بلد نیست قدر چشماتـــو بدونه
رفتـــی و چشمــای خیسم یادگاری از تـــو مونده
بـــی وفای هات هنوزم تو رو از دلـــم نرونده
چشم به راه تــــو می مونم، تا که برگـــردی دوباره
می ترسم وقتــــی که نیستی ، دل من طــاقت نیاره
پرم از بغض
پرم از اشک پرم از حرف نگفته
پرم از گریه و خنده
پرم از حسرت یک عشق
پرم از عشقه نهفته
پرم از غروب دلگیر
پرم از پائیز برگ ریز
مثل یک ابر پرم از اشک
پرم از غصه ماتم
پرم از تنهایی
در میان خبث و زشتی
مثل یک زیبائی
من دلم می خواهد
که بگویم حرفی
که بگویم شعری
که بخوانم یک آوازی
من دلم می خواهد
که بگویم هستم
که بگویم آری
من هم عاشق هستم
من دلم می خواهد
که بگویم تنهایم من تنها
من دلم می خواهد
که بکوبم بر صخره
امواج پر از غم را چون دریا
من دلم می خواهد
که بگویم هستم ....
آه من ایستاده ام
روی تقویم دلم
و پرم از انتظار
باز بیچاره دلم
شنبه ها یکشنبه ها
سوختند در انزوا
نیز روز های دگر
رفته اند تا نا کجا
می دوم تا دم گل
میزنم من فریاد
فصل پرپر شدن است
کوچه یاس کجاست؟
به چه کس باید گفت
گل ترازوی خداست
به چه کس باید گفت
یک نفر هم شاید
گاهی آواز خوشی می خواند
از سر دلتنگی
یا دم حادثه ها
یک نفر هم شاید
شعر من را می خواند
بر لب پنجره ها
روستایی شهری
عکس من رادیدی؟
گریه ام پیدا بود
اشک من را دیدی؟
من پرم از هیجان
نبض من دلتنگیست
نفسم خاطره است
خاطراتم ابریست
از شما می پرسم
هیچ کس اینجا نیست؟
چشم هایم گفتند
امشب هم بارانیست
کوچه یاس کجاست...؟
یادت نره دوست دارم
خیلی دلم تنگه برات
دارو ندارمو بگیر
مال خودت مال چشات
خورشید و ور دارو بیا
آفتابی شو به خاطرم
قرارمون یادت نره
دیر نکنی منتظرم
قرارمون ساعت عشق
کنار دلشوره زدن
کنار دلواپسی و
ترس یه وقت نیومدن
عاشقمو عاشق تو
از همه دیوونه ترم
قرارمون یادت نره
دیر نکنی منتظرم
قرارمون کنار گل
که سر به زیرعطر توست
تو چین چینه دامنی که
هزار تا بغضو میشه شست
حدس می زنم
که خواهی گریخت...
التماست نمی کنم
از پی ات نمی دوم
اما صدایت را در من جا بگذار!
می دانم که از من دل می کنی
راهت را نمی بندم
اما عطر موهای ات را در من جا بگذار!
می دانم
که از من جدا خواهی شد
خیلی ویران نمی شوم
از پا نمی افتم
اما رنگت را در من جا بگذار!
احساس می کنم
تباه خواهی شد
و من خیلی غمگین می شوم
اما گرمایت را در من جا بگذار
فرقش را با حال می دانم
که فراموشم خواهی کرد
و من
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم انگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار!
هر طور شده خواهی رفت
و من حق ندارم که تو را
نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار ...
روزگاری آمدی شادم کنی از غم دنیا تو آزادم کنی
آمدی و ماندی و خندان شدم فارغ از غم های این زندان شدم
گفته بودی هستی و تا آخرش گفتم آری - کردم این را باورش
یک شبی اما ندیدم روی تو من سراسیمه دویدم سوی تو
آمدم ــــــ اما نبودی نازنین پیکرم افتاد و شد نقش زمین
آه - رفتی بی من و تنها شدم در میان آسمان رسوا شدم
رفتی وخورشید من خاموش گشت همدم شب های من فانوس گشت
من شهید راه غیرت گشته ام رفتی و من غرق حیرت گشته ام
خنجر ظلمت نشاندی بر تنم من نگاهت کردم و گفتم منم
گفتی دیگر رفته ای از خاطرم گفتم آری ـــــ میشناسم قاتلم
خنجر ظلمت به گردن مینشست لیکن اول قلب من را میشکست
آمدی - خنجر زدی بر پیکرم تو ندیدی داغ چشمان ترم
خوردم و خون در تنم بیداد کرد لیک - لبخند تو من ر ا شاد کرد
دلم ازغربت ایام گرفت
دل من با گریه هاش پامی گرفت
غصه ها از دوری تو،تو دلم جا می گرفت
دل خالی من ،از عشق تومعنا می گرفت
این روزا، روزای بی تو بودنه
فصل بی عشقی وبی تو مردنه
حالا من تنهای تنها تواین فصل قریب
گم شدم تو خاطرات چند سال قدیم
اون روزا که بودی در کنار من
می نشستیمو میگفتیم که چکار کنیم برای هم
حالا من میگم کمی از اون روزا
روزای عاشقی وعشق شما.
وقتی که کسی تو قلبته حاظری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه
قید تموم دنیا روبخاطر اون میزنی
خیلی چیزا رو میشکنی تا دل اونو نشکنی
حاظری قلب توباشه پیش چشای اون گرو
فقط خدا نکرده اون یه وقت بهت نگه برو
حاظری هر چی دوست نداشت بخاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی
حاظری مسخرت کنن تمام ادمای شهر
اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر
حاظری که بگذری از شهرت واسم وابروت
حاظری هر چی بشنوی حتی اگه سرزنشه
بخاطراون کسی که برات خیلی با ارزشه
حاظری هرکی جزاونوساده فراموش بکنی
پشت سرت هرچی میگن چیزی نگی گوش بکنی
حالا بیا این روزارو از اون روزا جداکنیم
روزای بی تو بودنت از بودنت سوا کنیم
انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی
تو رفتی و حالا دیگه اون ور دنیا خونته
نگار نه انگار که کسی اینور آب دیونته
تقصیر هردومون بوده ما عشقو نشناخته بودیم
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم
حالا که من تنهاشدم قدر چشاتومی دونم
ولی نمیشه کاری کردهمیشه تنها می مونم
کاش توی دنیا هیچ کسی قربونی غرور نشه
کاش دوتاپرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه
با ارزوی چنین روزی
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنیست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنیست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنیست
من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنیست!
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
اگه بی تو تنها
گوشه ای نشستم
تویی تو وجودم
بی تو با تو هستم
اگه سبز سبزم
تو هجوم پاییز
زره زره ی من
از تو شده لبریز
ای همیشه همدم
واسه درد دلهام
عطر تو همیشه
جاری تو نفس هام
ای که تار و پودم
از یاد تو بی تو
با منی ولی باز
دوری مثل مهتاب
بی تو با تو بودن
شده شب و روزم
بی تو ام و یادت
با منه هنوزم
تویی تو حرف هام
تویی تو نفس هام
ولی جای دست هات
خالیه تو ی دستهام
میتونم تو لحظههای بیکسیت، واسه تو مرحم تنهایی باشم
میتونم با یه بغل یاس سفید، تو شبات عطر ترانه بپاشم
میتونم از آسمون قصهها، واسه تو صد تا ستاره بچینم
میتونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بمیرم
میتونم با یه سلام گرم تو، تا ابد زندگیمو آبی کنم
میتونم رو شونههای مردونت، دردامو با هقهقم خالی کنم
میتونم با تو به هر جا برسم، توی خواب اسمتو فریاد بزنم
میتونم قصهی دیوونگیمو، توی کوچههای شهر داد بزنم
میتونم تا به همیشه پا به پات، توی هر قصه کنارت بمونم
میتونم زیر پر ستارهها، واست از لیلی ومجنون بخونم
میتونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقایق ببره
میتونه قشنگی برق چشات، منو از یاد حقایق ببره
میتونه دستای تو رو شونههام، خبر از یک شب یلدا رو بده
میتونه بوسهی تو رو گونههام، واسه من نوید فردا روبده
میتونه صدای گرم خندههات، همه قصههامو رؤیایی کنه
میتونه گرمای مهربونیهات، همه زندگیمو مهتابی کنه
میتونه وجود سرد و خستمو، شوق دیدار تو مبتلا کنه
میتونه حس غریب بودنت، دردای زندگیمو دوا کنه
میتونی توخستگیهای تنت، به من و شونهی من تکیه کنی
میتونی با یه نگاه زیر چشم، دل کوچیکمو دیوونه کنی
میتونن رازقییای باغچهمون، تا همیشه بوی دستاتو بدن
میتونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبربدن
میتونن همه تو این شهر بزرگ، منو دیوونهی عشقت بدونن
می خوام که با هر نفسم، بگم تویی هم نفسم
بغض تو رو داد بزنم، بگم توی هر نفسم
می حوام که با ترانه هام، قفل سکوت و بشکنم
تو هم صدام و بشنوی، منم صداتو بشنوم
می خوام بگم تو بهترین، ستاره ی بخت منی
می خوام بگم که خواستنت، تموم دنیای منی
می خوام که هر شب واسه تو، ستاره ها رو بشمورم
ماه و ستارم واسه چی، هرچی تو گفتی بشمورم
می خوام که بغض سینم و، درد تو درمون بکنه
دردم و درمون نکنه، شاید که آرومم کنه
می خوام که با برق نگات، خورشید و ویرون بکنم
می خوام که با بغض صدات، رعد و پریشون بکنم
می خوام بگم عزیز من، صبر و قرار من تویی
صبر و قرار تو منم، عمر و نیاز من تویی
می خوام که خواستن تو رو، با گریه فریاد بزنم
عشق و نیاز این دل و، تو سینه فریاد بزنم
می خوام بگم دوست دارم، تموم حرفام همینه
بگم فقط تو رو دارم، تموم حرفام همینه
وقتی که به من می خندی انگاری دنیارو دارم
روی فرش مهربونی بی صدا من پا می زارم
وقتی گریه می کنی تو غیر غم هیچی ندارم
گیج می شم نمی تونم من خودم و به یاد بیارم
وقتی نیستی خونه تار مثل شب بی ستاره
اکه تو بیای دوباره توی خونه نور می باره
تو برام قصه می خوندی تا برم به شهر رویا
برم از حقیقت تلخ برسم به کذب دنیا
یه قطار کاغذی بود روی ریل بی صدایی
یه مسافرش تو بودی توی ایستگاه جدایی
بگو ایا نگرونی واسه این دفتر پاره
واسه این قلب شکسته که دیگه کسی نداره
من میرم چرا بمونم من دیگه بی تو غریبم
اگه من بمونم این جا ادما می دن فریبم
تورسیدی به چه چیزی که با من نمی رسیدی
تو غمام جا گذاشتی ولی شادیا مو چیدی
دریا رو بروی ساحل کوله بار من به دوشم
منم اون مسافری که غصه هامو می فروشم