امشب دلم گرفته...

alijon.blogsky 

 

 

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
 
 از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
 
 یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
 
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
 
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
 
شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته
 
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
 
  باید شود هویدا امشب دلم گرفته
 
 ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو
 
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
 
 گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
 
 فردا به چشم اما امشب دلم گرفته 

کلبه...

alijon.blogsky 

 

 

دوست دارم کلبه ای را

 

کنار جنگلی باچشمه آب روان را

 

سبزه  و گلهای زیبا،مرغ و جوجه

 

اردک و بزغاله ای را

 

نان و آبی

 

دست در دست تو تنها

 

من  کنار تو

 

همیشه در خیال تو ،برای تو

 

همره رقص ستاره ، رقص گلها

 

خنده دل ، عطر جانها

 

موسیقیّ برگ و دنیای ترانه

 

ما بدور از هر بهانه

 

بستری بافت شقایق

 

صبحگاهان با نسیمی و سلامی

 

آتشی از شعله عشق

 

چاشتی از  نان و آفتاب

 

دست در دست و دوان در بیشه زاران

 

یا چو پروانه دوان در دشت  و صحرا

 

رنگ و وارنگ چون بهاران

 

سادگی و بی تمنّا

 

در ورای آسمانها،با پری از جنس ابرها

 

تا خود آن کهکشانها،در کنار یک ستاره

 

تا ابد  آرام  گیریم

 

با هم و در هم بمیریم 

 

خط...

 alijon.blogsky

 

 

 آن دم که دلم لرزید

 

دست  من دلخسته

 

روی خط یک کاغذ

 

از هر چه که در دل داشت

 

با معنی و بی معنی

 

 با شکل خطوطی کج

 

کج در کج و یا معوج

 

بنگاشت چنین الفاظ

 

من خسته ام ومرده

 

راه من وتو با هم

 

هرگز نشودیک خط  

 

الهه نازم...

  alijon.blogsky

 

من نوشتم از دنیا
 

اون نوشته بی رحمه
 

من نوشتم از قسمت 
 

اون نوشته سر گرمه
 

من نوشتم از دردم 
 

از شبای بی خوابی
 

اون نوشته از عشقو
 

لحظه های بی تابی
 

من نوشتم از تقدیر 
 

خیلی وقته مایوسم
 

اون نوشته اشکاتو
 

دونه دونه میبوسم
 

من نوشتم از بازی 
 

از یه بازی ساده
 

اون نوشته آروم باش
 

حلقه هم فرستاده
 

من نوشتم از عکساش
 

تو یه آلبوم قرمز
 

اون نوشته تنها تو
 

جز تو با کسی هرگز
 

من نوشتم از عشقت
 

شهر قصه میسازم
 

اون نوشته گرمم کن
 

تو ، الهه نازم
 

من نوشتم از عشقم 
 

که براش نهایت نیست
 

اون نوشته که بشمار
 

مختصرف فقط تا بیست
 

من شمردمو اون داشت
 

به لبام نیگا میکرد
 

پشت پنجره آروم 
 

داش منو صدا میکرد
 

گرد خستگی ها رو
 

از رو گونه هاش چیدم
 

گریه هامو بوسیدو
 

گونه هاشو بوسیدم
 

 

بهونه ماندن...

alijon.blogsky 

 

 

بودن و ماندن را دوست دارم

 

زیرا همه بودنم در گرو توست

 

ماندن را دوست دارم

 

چون بهانه ماندنم هستی

 

خنده را بر لبان تو می پسندم

 

زیرا تو لبخند بهارانی

 

گریه را نمیخواهم

 

چون هجرترا به یادم میاورد

 

گردنبند مرواریدی دارم

 

از صدف وجود تو

 

گل سرخی زینت موهایم است

 

گلی که از قلبت چیدی

 

دستبندم از جنس ستاره است

 

چون اسیر ستاره ام

 

در هوای تو استنشاق میکنم

 

می دانی هوا، عطر ترا دارد

 

بازبان تو سخن می گویم

 

نامم را با الفبای تو می نویسم

 

زیرا تو، حُسن اسمایی

 

آسمان را دوست دارم

 

چون تو ساکن آنجایی

 

شب را بخاطر رنگ چشمان تو دوست دارم

 

گل های وحشی را دوست دارم

 

چون تو، همانند طبیعت پاکی

 

و دوستت دارم را دوست دارم

 

چون ترا بیادم می آورد 

 

تنهایی..

alijon.blogsky  

 

 

تو می گویی غرورت را شکستم

 

تو می گویی که من در خود شکستم

 

تو در خودغرق !

 

من غرق تو بودم

 

تو از دوری واز احساس گفتی

 

من از رنج درون با تو نگفتم

 

من از هجرا ن وتنهایی

 

و از مهر و وفایم هم نگفتم

 

تو از من بی خبر ومن زار وگریان

 

تو در جمع بودی، من تنها ونالان

 

تو در خانه ومن در بند خانه

 

تو در خانه و من دورم ز خانه 

 

بغض...

alijon.blogsky 

 

 

به دنبال شانه ای می گردم

 

که های های گریه هایم را

 

 خستگی زندگی از دست رفته را

 

وبغض سالهای مرده را

 

 که چون گلوله ای در گلوی زندگی نامه ام

 

فشرده شده بترکانم

 

 ودر کنارش، در امنیت وجودش 

 

آرام گیرم 

 

بار خدایا میخواهم بر شانه ات سر بگذارم و  گریه کنم

 

سیل اشکم  چون رود جاری شو د

 

بغض ترکیده ام کینه هایم را بشوید

 

آنگاه من باشم وتو وشانه مهربانت

 

وآرامش و سکونی که با تو بودن را بمن هدیه میدهد 

 

طلوع...

 alijon.blogsky

 

 

تو در من طلوع تازه ایی دمیدی

 

تو احساس خفته ام را 

 

بودنم را ، شکفتی

 

کویر قلبم را

 

دوباره سبز کردی

 

واز نورویاندی

 

مرا از سرزمین رویاهای فراموش شده ام

 

و خاطراتی که زیر خاکستر زمان

 

سرد و مدفون شده بود کنار زدی

 

بیادم آوردی که  هستم

 

پس با من باش

 

همواره بودنت را با بودنم در آمیز

 

بیا طپش قلبهایمان را

 

آهنگ کلام عشق کنیم

 

با من جاودانه بمان

 

با من بخوان

 

سرود زندگی

 

نوای عشق را

 

و همیشه ماندن را 

 

باتو...

 

allijon.blogsky 

  

 

واپسین لحظه باتو بودنو

 

نمی خوام با گریه آتیش بزنم

 

نمی خوام برای روز رفتنت

 

رخت دلتنگی بمونه به تنم

 

نمی خوام با غصه راهیت بکنم

 

آخه خاطرت عزیزه نازنین

 

خدا یاریت بکنه تو این سفر

 

دیگه چیزی نمی گم فقط همین

 

کاش می شد نری وتنهام نذاری

 

کاشکی ساعتم دوباره خواب می رفت

 

با خداحافظی آخرتو

 

دل من لرزیدوافتادوشکست

 

بعدرفتنت دیگه آسمونم

 

رنگ آبی رو به چشمش ندید

 

با وزیدن نسیم بی کسی

 

مرغ خوشبختی از آشیون پرید

 

اگه یادته نگاه آخرم

 

واسه دوری مون یه نامه بنویس

 

تا منم با قاصدک بهت بگم

 

جز جدایی مون ملالی نیست 

 

امشب...

alijon.blogsky 

 

 

قرار است امشب دو ماهی بمیرند


که دیگر سراغی ز دریا نگیرند


قرار است چشمان ما بسته گردند


اگر چه پر از آرزوهای پیرند


و بوی جهنم که آید از این شهر


و مردان اینجا چه نا سر به زیرند


تمام فصولی که می‎آید امسال


بدون شک از ابتدا سردسیرند


بعید است امسال دستان سردم


بدون بهار شما جان بگیرند


و یک سال دیگر گذشت و نفسهام


از این لحظه های پر از غصه سیرند


شب سرد و بی انتهای زمستان


قدمها مردد ولی ناگزیرند


دو خط موازی رسیدن ندارند


دو خط موازی فقط هم مسیرند 

 

با عشق بساز...

alijon.blogsky 

  

هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
 

 که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش !
 

چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند
 

هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش 
 

سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب 
 

بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش 
 

برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
 

مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش
 

آتش عشق بهشت است ، میندیش و بیا
 

زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش 
 

بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
 

غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش 
 

 پر و بالی بگشا ، خنده خورشید ببین 
 

پیش از آنی که شود شمع وجودت خاموش !


نامه...

alijon.blogasky 

 

 

به تو از تو می نویسم
 

به تو ای همیشه در یاد
 

ای همیشه از تو زنده
 

لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت
 

سایه سار قفسم بود
 

زیر رگبار مصیبت
 

بی کسی تنها کسم بود

 
وقتی از آزار پاییز
 

برگ و باغم گریه می کرد
 

قاصد چشم تو آمد
 

مژده ی روییدن آورد

به تو نامه می نویسم
 

ای عزیز رفته از دست
 

ای که خوشبختی پس از تو
 

گم شد و به قصه پیوست
 

ای همیشگی ترین عشق
 

در حضور حضرت تو
 

ای که می سوزم سراپا
 

تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نویسم
 

نامه ای نوشته بر باد
 

که به اسم تو رسیدم
 

قلمم به گریه افتاد

ای تو یارم روزگارم
 

گفتنی ها با تو دارم
 

ای تو یارم
 

از گذشته یادگارم

ای همیشگی ترین عشق
 

در حضور حضرت تو
 

ای که می سوزم سراپا
 

 تا ابد در حسرت تو 

 

خاک راه ...

 

alijon.blogsky 

 

 

دوست دارم یه روز تو هم اسم منو صدا کنی 
 

زخمی که به دل زدی به مرهمی دوا کنی

 

حالاکه برای تو با خاک راه برابرم 
 

چی می شه گاهی اگه به زیر پا نگاه کنی

 

تو دل و جون منی بخت گریزون منی 
 

می شه گاهی گذری بر من بی نوا کنی

 

من و این طا قت کم عشق تو با این همه غم 
 

به خدا کوه غمو مشکله جا به جا کنی

 

کفتر بام توام ، رام توام، راضی نباش 
 

که پر و بال منو بشکنی و رها کنی

 

عشق تو به قیمت جوونی و جون منه 
 

تو می خوای جون من و جوونیمو فدا کنی