چی شد که ما به این دوران قدم گذاشتیم
عاشقی نکردیم ولی عاشقی زیاد دیدیم
درو دلمون به خطا رفت
هیچ گاه متوجه نشدم هیچ گاه نتونستم درک کنم
از کار دنیا نتوستم سر دربیارم
چی بود که من دیدم نزدیک من اومدی دلم رو با خودت بردی
اسمت چی بود چی کار کردی با دلم
اما من هیچ گاه نتونستم درکش کنم
تو اون روز های اندک منو به دنیای خودت راه دادی
ولی روزها میگذشت و منو بیشتر خسته میکرد
میدونم که به تو هم سخت میگذشت
نقش تو نقش برآبی بود وبس با توبودن چون سرابی بود وبس
رفتنت انگار همچون آمدن مثل رویا یا نه خوابی بود وبس
فکر می کردم تورا عاشق شدم عشق پاکت منجلابی بود و بس
کاخ عشقی که برایم ساختی دیر ویران وخرابی بود وبس
های ای آنکه مرا دادی فریب خنده ات برق شهابی بود وبس
آنهمه مهر وصداقتهای تو قصه پرآب و تابی بود وبس
داستان با تو بودن حیف حیف! ماجرای پرشتابی بود وبس
چهره ات از دور روشن می نمود روی آن رنگ و لعابی بود وبس
سهم تو از من چه بود عشق ریا!؟ سهم من قلب کبابی بود وبس