عشق هدف حیات

" عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.

 و زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وامیدارد٫ قلب مرا به جوش می آورد٫

استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکند٫ مرا از خودخواهی و خودبینی میراند.

 دنیای دیگری را حس میکنم.در عالم وجود محو میشوم.

احساس لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا میکنم. 

لرزش یک برگ٫ نور یک ستاره دور٫ موریانه کوچک٫ نسیم ملایم سحر٫ 

موج دریاو غروب آفتاب همه احساس مرا می ربایند

و از این عالم مرا به دنیای دیگری می برند......

 اینها همه و همه از تجلیات عشق است....

به خاطر عشق است که فداکاری میکنم.

به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم.

به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبایی را می پرستم.

 به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم

و او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم...."

نیلوفر

امروز آمدی که مرا مست تر کنی

تنگم به بر بگیر که دیوانهء توام

لب بر لبم گذار و به چشمم نگاه کن

من مست چشم های چو میخانهء توام

امروز آمدی که مرا باشراب کام

از سال پیش مست تر و گرمتر کنی

امروز آمدی که در آغوش گرم خویش

دلداده را ز رنج جهان بی خبر کنی

با بوسه های خویش مرا مست مست کن

ای عشق من که دلبر افسونگرمنی

بر پیکرم بپیچ چو نیلوفری به ناز

در بوستان عشق، تو نیلوفر منی

چرا قلبمو شکستی ؟؟؟

 

عزیزم سلام یه چیزی ؛ چرا قلبمو  شکستی ؟؟؟

منی که عشق تو بودم ؛ حالا عاشق کی هستی؟


نمی گم دلت گرفته ؛ می دونم که تنها نیستی

همدمت بودم یه روزی ؛حالا با دیگری نشستی!!


نکنه عاشقش نباشی ؛ اون که امروز تو باهاشی

بگو که دلم باهاته ؛ هر جای دنیا که باشی


تو که احساسی نداری ؛ میدونی دلم چه تنگه؟

کاش منم مثل تو بودم ؛ قلبی که از جنس سنگه


می دونی این شعر من نیست ؛ حرف یه دل شکسته است

کسی که تموم حرفاش ؛ توی ابهام گذشته است


راستی مرگمو  ندیدی ؟ من که چشمام نمی بینه

آخه از روزی که رفتی ؛ آرزوی من همینه


من که اسراری ندارم ؛ خوشحالم یکی باهاته

آخه همدمم تا امروز ؛ یه دونه شاخه نباته


ببینم عکسامو داری ؟ اونی که توی غروبه؟

یادمه وقتی که دیدیش ؛ گفتی وای این یکی خوبه

 

مثل اینکه می دونستی ؛ عشقمون رو به غروبه

رفتی و غروب تموم شد ؛ حالا چشمام بی فروغه


راستی شعرامو می خونی ؟ یا که وقتش و نداری؟

یادمه بهم می گفتی ؛ واسه من شعری نداری؟


 

شاخه

-          گل زیباست

-          و بر شاخه زیباتر

-          ولی ...

-          تو زیباتر از گلی برشاخه هستی

-          آنقدر که در تو غرق می شوم

-          سکوت می کنم

-          تا تو را با وجودم حس کنم

-          و حالا ...

-          در زمان بوئیدن تو ای گل زیبای من

-          فاصله هایمان به اندازه یک نفس است ...

کلمه

شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.

 لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.

 حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.

 ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.

سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.

اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.

 بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش.

 دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

زیباترین کلمه "راستی"است... با آن روراست باش.

زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.

 ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟

موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.

 آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.

عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.

بوسه

 

بوسه یعنی وصل شیرین دولب. بوسه یعنی عشق در اعماق شب.

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق.بوسه یعتی آتش و گرمای تب.

بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب لذت از دیوانگی.

بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق طعمه شیرینی به رنگ سادگی .

بوسه یعنی آغازی برای ما شدن.لحظه ای با دلبری تنها شدن.

بوسه اتش میزند بر جسم و جان . بوسه بر میدارد این شرم از میان.

وسه یعنی شادی و شور و نشاط .بوسه یعنی عشق خالی از گناه.

بوسه یعنی قلب تو از آنه من.بوسه یعنی تو همیشه ماله منی. 

 

 



الهی

 

الهی هر نفس را چون برارم   

                                    به درگاهت هزارن شکر دارم

زدودی زنگ غم ز  ایینه  دل   

                                رها کردی ز رنج بی شمارم

به مقصودم رساندی از ره لطف   

                               به پایان امد ان شبهای تارم

چو اگه بودی از حال  پریشم     

                               که دیگر تاب مهجوری ندارم

همان یاری که ما را در نظر بود  

                              کرم فرمودی و گردید  یارم

ز سالک گر بخواهد جان شیرین     

                              همان دم پیش پایش جان سپارم


رویایی

خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو

هرچه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو

صد دوبیتی،صد غزل دارم و حتی یک بغل

شعرهای خوب نیمایی تمامش ما تو

ضرب آهنگ غزلهایم صدای پای توست

این صدای پای رویایی تمامش مال تو

بی کران سبز اقیانوس آرام تنم

ای پری خوب دریایی تمامش مال تو

عشق من عشق زمینی نیست،باور کن عزیز

عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تو

باز هم بیت در پایان شعرم مال من

بیت های خوب بالایی تمامش مال تو

دعا

از من بریده ای و صدایم نمی کنی

چون درد در منی و رهایم نمی کنی

گم گشته ام میان تماشای چشم تو

از این جنون تلخ جدایم نمی کنی

هر شب چو باد می وزم از داغ یاد تو

آخر چرا ؟چه شد که دعایم نمی کنی

من آخرین پرنده گم کرده لانه ام

در آسمان خویش هوایم نمی کنی

امشب میان کوچه تو را جار می زنم

اما تو باز رو به صدایم نمی کنی

افسرده

از کنار من افسرده تنها تو مرو

دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو

اشک اگر می چکد از دیده تو در دیده بمان

موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو

ای نسیم از بر این شمع مکش دامن ناز

قصه ها مانده من سوخته را با تو مرو

ای قرار دل طوفانی بی ساحل من

بهر آرامش این خاطر شیدا تو مرو

سایه بخت منی از سر من پای مکش

به تو شاد است دل خسته خدا را تو مرو

ای بهشت نگهت مایه ی الهام سرشک

از کنار من افسرده ی تنها تو مرو

صدا کن مرا

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم،آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

مرا گرم کن!

رسم عاشقی

 

دلم واسه لحن صدات تنگه ولی افسوس هر بارکه می خوام

 

 صداتو بشنوم لب از لب وا نمی کنی.

 
 دلم واسه نرمی نگاهت تنگه ولی چشمات دورتر از اونیه که
 
 
 چشمام بتونن نگاهتو با نازو غمزه اسیر کنن.
 
 
دستام بی تاب گرمی دستات متاثراز سردی وجودم دارن می لرزن
 
 
 باور کن نمی تونن درک کنن که تو چقدر دوری.
 
 
گفتم آروم می گیرن زمان لازمه که دیدم از دل داره خون
 
 
می چکه رفتم پیشش و گفتم: تو دیگه چرا؟
 
 
 تو که می فهمی فاصله یعنی چه؟
 
 
صدایی نشنیدم خواستم برم تو که میله های افقی قفس رو دیدم و
 
 
 دلی که پشتشون اسیره.
 
 
گفتم چه کسی اسیرت کرده؟
 
 
بازجوابی نشنیدم.
 
 
ساکت شدم و اشکها یکی یکی ریختن رو صورتم.
 
 
گفت:گریه نکن من به خاطر رفتنش غمگینم نه به خاطر اینکه
 
کلید قفس رو هم با خودش برده.
 
 
اشکها امونم ندادن و خواستم برگردم که از پشت سر شنیدم:
 
 
می دونم عاشقی جرم سنگینیه ولی بهش بگو بی خبر گذاشتن
 
 
 عاشق رسم عاشقی جوونمردها نیست.
 
 
 
 

چشام

دوباره شب شده و بازم چشام بارونیه ...

از روزی که رفتی توی دل همش مهمونیه !

غم میاد ... غصه میاد ... بغض میاد ... گریه میاد

هیچ کدوم دست خودم نیست ... گریه هام پنهونیه

تو گرونی ... کاش میشد خریدنی بود عاشقی ...

توی دل تا تو بخوای غصه و غم ارزونیه !!!

کاش میشد از دل من بشی فراموش ... ولی نه ...

دو تا چشم توی قفس به خاطرت زندونیه

وقتی رفتی فهمیدم چه دردیه دوری تو

فکر میکردم که نداشتنت غم آسونیه ...!

قول دادی که بر میگردی پیش من ... یادت میاد ؟

رو دلم هنوز جای یه خط و یه نشونیه

اگه دیوونه ات شدم تقصیر من نیست به خدا

تو که میدونی دلم عجب دل مجنونیه ...!!!

من و تو تو رویامون هزار تا گل کاشته بودیم

غافل از این که گلامون گلای گلدونیه ...

گلدون ما رو شکستن تا بشیم جدا و خشک

تشنگی ریشه مون حاصل بی قانونیه ...!

سادگی جرم بزرگیه ... من و تو متهم

زیر پای هر کدوم از ما یه دل قربونیه !

من تو رو نمی دونم ... اما حالا تو قلب من

روی هر شاخه ی گل هزار تا اشک خونیه ...

نمک گیرمان نکن

با یک سخن عزیز !نمک گیرمان نکن

از چشمهای خویش سرازیرمان نکن

ما ساده تر از اینهمه حرفیم ,نازنین

با این غزل چو ایینه تفسیرمان نکن

بعد دو سال یاد غزل کرده ایم باز

در انتخاب قافیه درگیرمان نکن

بگذار نگاه بماند به یادگار

اری دچار خرقه وتزویرمان نکن

یک عمرماه یخ زده در حصار شیشه

این گونه سعی به تقصیرمان نکن

این حرفها همه نم یک استعاره است

در گوش هر غریبه تکثیرمان نکن

باشد به تو نمیرسم اما چنین

با حرفهای ساده نمک گیرمان نکن

 

می نویسم

 

 

 می نویسم آری من می نویسم از عشق برایت حرف می زنم تا تو باور کنی

 

 

چقدر دوستت دارم عشق را معنا می کنم تا تو بفهمی معنای عشق

 

 

 من تویی من زندگی میکنم تا تو بدانی برای تو زنده ام ای تمام زندگیم

 

 

 دوستت دارم

 

 

بغض

بغض دیگر باگلوی من چه عادت کرده است

بسکه از تقدیر ناچاری حکایت کرده است

من که عاشق نیستم حتما ًکسی این درد را

بیت بیت از چشم خود تامن هدایت کرده است

کاش دستم رابگیرد مثل روز هرگزی

که تمام شعر هایم راروایت کرده است

دستها اما عجب مرموزموجوداتی اند

از کسی صدها مرض درمن سرایت کرده است

سر به زیری مُرد . لب وامی کنم زُل می زنم

اینقدرکار مرا چشم توراحت کرده است

عشق از تو درد از من این وسط معلوم نیست

قلب تو یا چشم من باما خیانت کرده است 
 
شعرم از حال تو شرح بی نهایت کرده است
 
من زبانی با تخیل آشنا دارم ولی

هرم تصویرت مرا یکسر حرارت کرده است

بگذریم،انگار یادم رفت مطلب بغض بود

اوکه لبخند توراهم پاک غارت کرده است

کاش روزی نامه ی یک سطری ام را وا کنی:

شاعری درکار تقدیرش دخالت کرده است
 

حصار

سکوت   تمام حرف هایم نیست

تنها سپری که من را در خود حصارکرده

زبانم یارای تعریف تو را ندارد

نمی دانم ورق بزنم کلماتم را ؟

سرمای دستانم مجال لمس تو را ندارد

مرا در آغوش بگیر

با من از من سخن بگوی

زبانم را بگشا

و لبانم را از عشق بفشار

تا تعریف کنم

نگاه معصومانه ی مرغ عشق را

در قفس