-
چی شد...
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 22:12
چی شد که ما به این دوران قدم گذاشتیم عاشقی نکردیم ولی عاشقی زیاد دیدیم درو دلمون به خطا رفت هیچ گاه متوجه نشدم هیچ گاه نتونستم درک کنم از کار دنیا نتوستم سر دربیارم چی بود که من دیدم نزدیک من اومدی دلم رو با خودت بردی اسمت چی بود چی کار کردی با دلم اما من هیچ گاه نتونستم درکش کنم تو اون روز های اندک منو به دنیای خودت...
-
نقش بر اب...
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 19:51
نقش تو نقش برآبی بود وبس با توبودن چون سرابی بود وبس رفتنت انگار همچون آمدن مثل رویا یا نه خوابی بود وبس فکر می کردم تورا عاشق شدم عشق پاکت منجلابی بود و بس کاخ عشقی که برایم ساختی دیر ویران وخرابی بود وبس های ای آنکه مرا دادی فریب خنده ات برق شهابی بود وبس آنهمه مهر وصداقتهای تو قصه پرآب و تابی بود وبس داستان با تو...
-
تو یه رویای ...
شنبه 25 مهرماه سال 1388 14:39
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست تو یه رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم ندادم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمیپوشم تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمیبازی...
-
ماهتاب دیدم...
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 02:48
در آمدی ز در و ماهـتاب را دیدم طـلیعه ی غـزلی نـاب نـاب را دیدم چو موی خویش پریشان به شانه ها کردی میان ظلمت شب ، آفتاب را دیدم اگر چه سرد تنت ، از هوای بهمن بود ولی درون دلت ، الـتـهاب را دیدم دو جام باده گرفتی دو بوسه ام دادی به چشم خویش دو چشم خراب را دیدم تو مست باده و من مست ساغر چشمت میان کاسه ی چشمت شراب را...
-
نیمکت خالی ...
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 22:32
روی نیمکت خالی طرح عشق خیالی کسی نیست گریه هاموببینه تو این حوالی یادم می یاد کنارم رو این نیمکت می شستی با چشمات تا ستاره عاشقونه پل می بستی دیگه به ستاره زل نمی زنم دیگه بی تو معنی نداره بودنم رفتن تو داره می سوزونه تنم نیستی و به عکس تو خیره شدم پر بغضی که نفس گیر شدم طرح سیاه یک شب تیره شدم هنوز کنار شعرام علامت...
-
شب رویایی...
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 20:40
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تو هم سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک ای طپش های تن سوزان من آتشی در سایه مژگان من ای مرا با شور شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته چون تب عشقم چنین افروختی لاجرم شعرم به آتش سوختی ای دو...
-
جادوی بی اثر ...
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 23:40
پرکن پیاله را! کاین آب آتشین دیریست که ره به حال خرابم نمیبرد! این جامها که در پی هم میشود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمیبرد! من با سمند سرکش جادویی شراب تا بیکران عالم پندار خفته ام. تا دشت پرستاره اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی، تا کوچه باغ خاطره های گریز پا تا شهر...
-
گلای سرخ ...
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1388 20:51
رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات میخوام یه بار ببینمت سر بذارم رو شونه هات دوست داشتم با گلای سرخ می اومدم به دیدنت نه اینکه با رخت سیاه چشای سرخ ببینمت گلو پرپر میکنم سر مزارت تاابد بارونیه چشمای یارت رفتی افسوس گل من تو در دل خاک از تو یادگاریه چشمای نمناک پاییزغریب و بی درد اونهمه برگ مگه کم بود؟ گل من رو...
-
تنـهایـی دل ...
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 20:31
امشب قـلم برای تـو یه قصه ی دیگه نوشت قصه ی تنـهایـی دل مقصر هم که سرنوشت ساده نمیشه ازتوگفت حرمت تو بی انتهاسـت ببخشیداین جسارت و کـارغـریـب آشــنـاسـت ما اشتباهی اومـدیــم تو شهر این غریبه ها میـون ایـن غریبه ها شـدیـم اسـیـر غصه ها چی بگم از کجا بگـم تـــکــرار هــــر روز دلـــه دادمـیزنیم توی سکوت بی کـسـی خیلی...
-
ماه چمنم...
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 22:16
خواب خوش بهار من خنده روزگار من شراب سرخ وناب من عاشق بی قرار من یاسمن وستاره ام بید وبنفشه و گلم آتش سوزنده تنم خاک رهت بوده سرم جان به فدای تو منم بت تو وتو بت شکنم وامق و عذرا که منم دشت شقایق نگهم ستاره، ماه چمنم هزارو یکشب سخنم پادشه جان ودلم آمر این روح وتنم هرچه تو خواهی آن منم هرچه تو گویی آن شوم تو سخن نگفته...
-
عشق محمد بس است و آل محمد...
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 21:09
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد...
-
تردید...
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 22:45
پر از تردید مو بازم به احساس تو شک دارم هم از عشق تو میمیرم هم از لمس تو بیزارم! تا آغوش تو وا میشه به این احساس تو سردم! تو راهی میشی از اینجا٬ پی دست تو میگردم! شبای عاشقی با تو میون عقل و دل گیرم تبم سرده ٬ ولی بازم از این احساس سر میرم! من آرومم تو آتیشی چشامو روت میبندم با لبهایی که میبوسی٬ به این تقدیر میخندم!...
-
شک...
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 11:11
من به احساس تو شک دارم .. خونمون مثل یه زندونه! من کنارت و یکی دیگه ؛ بین دستایِ تو مهمونه! مثل مهره ای که میسوزه دیگه از چشم ِ تو افتادم! خسته م بیا تمومش کن واسه تصمیم ِ تو آمادم! آره میدونم تو حق داری ساده احساسمو می بازم یا دمه همیشه میگفتی : من یه معشوقه ی پر نازم ! بین ما فاصله افتاده بین دستای من و دستات وقت دل...
-
کسی بی خبر آمد...
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 22:50
کسی بی خبر آمد،مرا دست خودم داد کسی مثل خودم غم ،کسی مثل خودم شاد کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم کسی ساده کسی صاف کسی در هم و برهم کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال کسی مثل تو ای دوست! مرا یک شبه رویاند کسی مرثیه آورد برای...
-
فراموشم نکن ...
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 12:50
ای نشسته در خیال من فراموشم مکن با تنهایی و فراموشی هم آغوشـم مکن زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن زنده ام با سوز و ساز خویش خاموشم مکن می تراود تا شراب بوسه از جـام لبت ز شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مکن دورم از شعله ، دارم دامنی رنگین بر این شرار از من مگیر از نو سیــه پوشم من چو صبا در جستجوی خود به هر سویم مکش...
-
قصه عاشقیمونو...
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 12:25
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو...
-
غریبه...
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 17:58
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم چشمهایم خیس از باران اشک و انتظار من به این دوری خدایا کی عادت می کنم ؟ می روم قلب تو را پیدا کنم برق چشمان تو را معنا کنم می روم شاید که در دشتی بزرگ معنی عشق تو را پیدا کنم...
-
تسلیت باد...
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 10:40
فرارسیدن وفات پیامبر خاتم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) وشهادت امام علی ابن موسی الرضا (ع) بر تمام عاشقان آن حضرات تسلیت باد.
-
کوه غصه هایی...
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 09:42
ای سلامم ای سرودم ای نگهبان وجودم ای غمم تو شادی ام تو مایه آزادی ام تو ای دلیل زنده بودن ای سرودی صادقانه ای دلیل زنده ماندن جان پناهی جاودانه همچو رویش در بهاران مثل جان در هر بدن مثل بوی عطر گل ها مثل سبزی چمن مثل راز شعر حافظ مثل آواز قناری همچو یاد خوشترین ها همچو باران بهاری همچو غم در اوج ماتم مثل کوه غصه هایی...
-
دیشب...
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 23:42
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی؟..... محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشم های تو محتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی...
-
محتاج تو ...
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 19:45
به نابودی کشوندیم تا بدونم ، همه بود و نبود من تو بودی بدونم(بی تو تنهام)هرچی باشم،بی تو هیچم ، بدونم فرصت بودن تو بودی همه دنیا بخواد و تو بگی نه ،نخواد و تو بگی آره، تمومه همین که اول و آخر تو هستی ، به محتاج تو ، محتاجی حرومه پریشون چه چیزا که نبودم ، دیگه میخوام پریشون تو باشم تویی که زندگیمو آبرومو ، باید هر لحظه...
-
امشب دلم گرفته...
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 13:48
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن شرمندهام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی خیال...
-
کلبه...
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 22:03
دوست دارم کلبه ای را کنار جنگلی باچشمه آب روان را سبزه و گلهای زیبا،مرغ و جوجه اردک و بزغاله ای را نان و آبی دست در دست تو تنها من کنار تو همیشه در خیال تو ،برای تو همره رقص ستاره ، رقص گلها خنده دل ، عطر جانها موسیقیّ برگ و دنیای ترانه ما بدور از هر بهانه بستری بافت شقایق صبحگاهان با نسیمی و سلامی آتشی از شعله عشق...
-
خط...
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 15:43
آن دم که دلم لرزید دست من دلخسته روی خط یک کاغذ از هر چه که در دل داشت با معنی و بی معنی با شکل خطوطی کج کج در کج و یا معوج بنگاشت چنین الفاظ من خسته ام ومرده راه من وتو با هم هرگز نشودیک خط
-
الهه نازم...
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 00:14
من نوشتم از دنیا اون نوشته بی رحمه من نوشتم از قسمت اون نوشته سر گرمه من نوشتم از دردم از شبای بی خوابی اون نوشته از عشقو لحظه های بی تابی من نوشتم از تقدیر خیلی وقته مایوسم اون نوشته اشکاتو دونه دونه میبوسم من نوشتم از بازی از یه بازی ساده اون نوشته آروم باش حلقه هم فرستاده من نوشتم از عکساش تو یه آلبوم قرمز اون...
-
بهونه ماندن...
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 23:13
بودن و ماندن را دوست دارم زیرا همه بودنم در گرو توست ماندن را دوست دارم چون بهانه ماندنم هستی خنده را بر لبان تو می پسندم زیرا تو لبخند بهارانی گریه را نمیخواهم چون هجرترا به یادم میاورد گردنبند مرواریدی دارم از صدف وجود تو گل سرخی زینت موهایم است گلی که از قلبت چیدی دستبندم از جنس ستاره است چون اسیر ستاره ام در هوای...
-
تنهایی..
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 19:03
تو می گویی غرورت را شکستم تو می گویی که من در خود شکستم تو در خودغرق ! من غرق تو بودم تو از دوری واز احساس گفتی من از رنج درون با تو نگفتم من از هجرا ن وتنهایی و از مهر و وفایم هم نگفتم تو از من بی خبر ومن زار وگریان تو در جمع بودی، من تنها ونالان تو در خانه ومن در بند خانه تو در خانه و من دورم ز خانه
-
بغض...
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 19:06
ب ه دنبال شانه ای می گردم که های های گریه هایم را خستگی زندگی از دست رفته را وبغض سالهای مرده را که چون گلوله ای در گلوی زندگی نامه ام فشرده شده بترکانم ودر کنارش، در امنیت وجودش آرام گیرم بار خدایا میخواهم بر شانه ات سر بگذارم و گریه کنم سیل اشکم چون رود جاری شو د بغض ترکیده ام کینه هایم را بشوید آنگاه من باشم وتو...
-
طلوع...
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 19:55
تو در من طلوع تازه ایی دمیدی تو احساس خفته ام را بودنم را ، شکفتی کویر قلبم را دوباره سبز کردی واز نورویاندی مرا از سرزمین رویاهای فراموش شده ام و خاطراتی که زیر خاکستر زمان سرد و مدفون شده بود کنار زدی بیادم آوردی که هستم پس با من باش همواره بودنت را با بودنم در آمیز بیا طپش قلبهایمان را آهنگ کلام عشق کنیم با من...
-
باتو...
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 19:59
واپسین لحظه باتو بودنو نمی خوام با گریه آتیش بزنم نمی خوام برای روز رفتنت رخت دلتنگی بمونه به تنم نمی خوام با غصه راهیت بکنم آخه خاطرت عزیزه نازنین خدا یاریت بکنه تو این سفر دیگه چیزی نمی گم فقط همین کاش می شد نری وتنهام نذاری کاشکی ساعتم دوباره خواب می رفت با خداحافظی آخرتو دل من لرزیدوافتادوشکست بعدرفتنت دیگه آسمونم...