امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند
چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد
آخ که چقدر تنهایم دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده
خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
روبروی آینه نشسته ام آیا این منم؟!!!
شکسته...دلتنگ...تنها تو با من چه کردی!؟؟؟
شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد
دیگر هیچ نخواهم گفت اما منتظرم...
انتظار دیدن دوباره ی تو برای من اکسیر زندگیست
پس برگرد عاشقانه برگرد برای همیشه...... برگرد
مگر نامه بیچارگان جواب ندارد؟
نشستم در عزایت گریه کردم
ز داغت بی نهایت گریه کردم .
میان کوچه های درد وغربت
چو دیدم رد پایت گریه کردم.
مبار ای آسمان دیگر تو امروز
که من دیشب به جایت گریه کردم
چو بنمودی و بربودی ثبوت از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون این ناشکیبا را!!!!!
سلام قشنگ بود اگه دوست داری وب همو لینک کنیم به من سر بزن و نظر بده