بویت

 

چـو گل هـر دم به بویت جـامه در تن

کنـم چـاک از گریبـان تا به دامــن

من از دست غمت مشکل برم جـان

ولی دل را تو آسـان بردی از من

به قول دشمنـان برگشتی از دوست

نگردد هیـچ کس با دوست دشمـن

ببـار ای شمع اشک از چشـم خونین

که شـد سوز دلت بر خلق روشن

مکن کـز سینـه ام آه جگـر ســوز

بر آیـد همچــو دود از راه روزن

دلـم را مشکـن و در پا مینــداز

که دارد در سـر زلف تو مسکـن

چو دل در زلف تو بستـه است حــافظ

بدین سـان کــار او در پا میفکـن

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد