خواب...

 
دیگه به خوابم نمی یاد، چشمای مهربون تو

قهری مگه با دل من یه شب بیا بهم بگو

مرز دستای من وتو فاصله روداد می زنن

قفل لبامون تابه کی سکوتو فریاد بزنن

دیگه نگاه پنجره ام به غیره تو دل نمی ده

این دریای طوفان زده ، نشون از ساحل نمی ده

شب میگه که ستاره هام خواب تو رو ندیدن

دیگه تو رویام نمی یاد تصویر باتو بودن

چرا به خوابم نمی یاد چشمای مهربون تو

نگو که قهری با دلم جز این ندارم آرزو
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد