حرام شد...

alijon.blogsky

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

 

تو در کنار من بشینی؟...... محال بود

 

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

 

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

 

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری

 

با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود

 

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

 

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

 

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

 

یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

 

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت

 

گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود

 

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

 

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

 

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

 

حالا شکست وای صدای وصال بود

 

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

 

اما نه با خیال تو بودم حلال بود

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد