وقتی که به من می خندی انگاری دنیارو دارم
روی فرش مهربونی بی صدا من پا می زارم
وقتی گریه می کنی تو غیر غم هیچی ندارم
گیج می شم نمی تونم من خودم و به یاد بیارم
وقتی نیستی خونه تار مثل شب بی ستاره
اکه تو بیای دوباره توی خونه نور می باره
تو برام قصه می خوندی تا برم به شهر رویا
برم از حقیقت تلخ برسم به کذب دنیا
یه قطار کاغذی بود روی ریل بی صدایی
یه مسافرش تو بودی توی ایستگاه جدایی
بگو ایا نگرونی واسه این دفتر پاره
واسه این قلب شکسته که دیگه کسی نداره
من میرم چرا بمونم من دیگه بی تو غریبم
اگه من بمونم این جا ادما می دن فریبم
تورسیدی به چه چیزی که با من نمی رسیدی
تو غمام جا گذاشتی ولی شادیا مو چیدی
دریا رو بروی ساحل کوله بار من به دوشم
منم اون مسافری که غصه هامو می فروشم