سجده

خانه خراب تو شدم

به سوی من روانه شو

سجده به عشقت میزنم

منجی جاودانه شو

ای کوه پر غرور من

سنگ صبور تو منم

ای لحظه ساز عاشقی

عاشق با تو بودنم

روشنترین ستاره ام

می خواهمت می خواهمت

تو ماندگاری در دلم

میدانمت میدانمت

ای همه وجودم

نبود تو نبود من

 

عشق اولم عشق آخرم

عشق اولم  عشق آخرم

با تو زندگی شده باورم

چه شکسته ام بی تو خسته ام

دل پر امید به تو بسته ام

کوه نور من

همه شور من

ای ستاره پر فروغ من

ای پناه من

تکیه گاه من

دل شکسته بی گناه من...

میکشم اونی که دلت و شکست...ولی نمیشه کشتش...

باید بمونه و تاوانش و بده...مرگ خیلی راحته...

              اون و ببخش...

 

اخر عشق

eshq

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث  شد که من بیندیشم

می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن

دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی.

آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی

است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت.

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.

 

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه

ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی،چیز در  شگفت انگیزترین

بزرگسالی است.

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم

سریعتر حرکت می کند.

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد.

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده

ما را تصاحب خواهد کرد.

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا

انتخاب کنم.

آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته

می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد

آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را

باید انجام دهم.

 

درباره عشق

درباره عشق

 

1.    عشق همان زندیگست بدون عشق زندگی نیست.

 

2.    ما با عشق شقایق زنده ایم.

 

3.    عشق نعمتی است از خدا.

 

4.    عشق : استخفرالله.

 

5.    عشق یعنی یک کاسه گیلاس.

 

6.    عشق یعنی تولد دوباره.

 

7.    اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده بدان عاشق شده کمی گریه کرده.

 

8.    عشق بی معناست.

 

9.    عشق به دعوت کسی نمی آید و به دستور کسی نمی رود.

 

10.   رد پای عشق را بگیر تا خانه ی معشوق را پیدا کنی.

 

11.   بدترین چیز در دنیا عشق است.

 

12.   عشق یک بیماری واگیر دار است.

 

13.   عشق یه چیزی مثل کشک و دوقه.

 

14.   و عشق حرف بیهوده ای نیست و عاشق بودن دردناک است.

 

15.   طلوع عشق ، طلوع عاشقان است ، طلوع عاشقان رنگش طلایست و اگر چه آخرش مرگ و جدایست.

 

16.   مشکی رنگ عشقه.

 

17.   عشق مشکی ست و و تمام آن تیره است و در آن هیچ روشنی نیست.

 

18.   عشق : نمی دونم، بلد نیستم.

 

19.   امروزه همه عاشقا شدن اینترنتی ، ایمیلی، مجنون نشسته چت کنه با لیلی

 

20.   عشق پیدا شده ، آتش زده به همه ی عالم.

 

21.   عشق راز تا ابد پنهان.

 

22.   عشق سوزی ست دردناک در دل همه ی انسان ها.

 

23.   عشق چراغ روشنی است در دل ،،، گر بمیرد آدمی عشق شود خاموش.

 

24.   تیر عشقت خورد تو قلبم گفت : فس ،،، تو مگر عاشق نبودی ناکس.

 

25.   عشق یعنی تو.

 

26.   عشق گذشتن از مرز وجود.

 

27.   سعدی اگر عاشقی کنی، جوانی.

 

28.   عشق مظهر پاکی.

 

29.   عشق به فرج ( عج )

 

کوچه

بی تومهتاب شبی باز ازآن کوجه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره بدنبال توگشتم

شوق دیدارتو لبریز شد ازجام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صدخاطره پیچید

یادم آمد که شبی باهم ازآنکوچه گذشتیم

پرگوشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان وزمان آرام

خوشه ماه فروریخته درآب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب وصحرا وگل وسنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند براین آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت بادگران است

تا فراموش کنی چند از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنا تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

باز گفتم که توصیادی و من آهو دشتم

تا به دام تو دراافتم همه جا گشتم وگشتم

حذر از عشق تو ندانم نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب وشبها دگر هم

نه گرفتی دگر ازعاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر ازآن کوچه گذر هم

انتظار

 

 

موج های پر خروش 

ساحل بی انتها

نقش ماهی روی آب     

یک تبسم یک سوال   

ماسه های داغ داغ   

گردش این روزگار   

یا غروب ناب ناب     

قایق بی سوار بی قرار 

موج ها را می شکند در خیال    

روز های انتظار  

آخر عشق و قرار

یاد نامه های مستعار     

اسم من بوده شقایق راز دار   

آخرش وعده ی ناب   

ترک ماه و ترک آب 

گردش این روزگار 

انتظار و انتظار  

  

 

 

رنگ ها طبیعتند

و من تو را دوست دارم

چه گونه نقش بزنم طبیعتت را؟

من باران را دوست دارم

چه گونه بر چینم یاس ها را؟

من باد را دوست دارم

چه گونه عطرت را مست شوم؟

من آفتاب را دوست دارم

چه گونه رویت را خیره بمانم؟

و من تو را دوست دارم

چه گونه .....؟

 

 
کدامین چشمه سمّی شد، که آب از آب می‌ترسد


و حتی ذهن ماهیگیر، از قلاب می‌ترسد


کدامین وحشت وحشی، گرفته روح دریا را


که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد


گرفته وسعت شب را، غباری آنچنان مبهم


که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد


شب است و خیمه‌شب‌بازان و رقص وحشی اشباح


مژه از پلک و پلک از چشم و چشم ازخواب میترسد

چرا

می دونی چرا ؟؟؟

 

وقتی می خوای یکیو ببوسی چشماتو می بندی ؟

 

می دونی چرا وقتی که گریه می کنی،

 

یا وقتی می خوای بخندی ،

 

یا وقتی می خوای بری تو رویا چشماتو می بندی ؟

 

چون قشنگترین چیزای دنیا دیدنی نیستند!!!!!!!

 

        اینومیدونستی؟؟؟                                                

 

انواع عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عشق یعنی دل را به دست تو سپردن
عشق یعنی غصه دنیا رو نخوردن
عشق یعنی تو باغ اون چشمهای سبزت
دل رو تا چشمه سار مهربونی بردن

قاصدک ارزوهای من تویی تو
عشق پر از مهر و وفای من تویی تو
قاصدک ارزوهای من تویی تو
عشق پر از مهر و وفای من تویی تو

بیا تا با هم دیگه زندگی رو اغاز کنیم
دو تا کبوتر بشیم و رو ابرها پرواز کنیم
بیا تا با هم دیگه زندگی رو اغاز کنیم
دو تا کبوتر بشیم و رو ابرها پرواز کنیم

عشق تو توی قلبمه
اسم تو روی لبهام
خاطره ای بهتر از این
تو دنیا من نمیخواهم

عشق یعنی دل را به دست تو سپردن
عشق یعنی غصه دنیا رو نخوردن
عشق یعنی تو باغ اون چشمهای سبزت
دل رو تا چشمه سار مهربونی بردن

قاصدک ارزوهای من تویی تو
عشق پر از مهر و وفای من تویی تو
قاصدک ارزوهای من تویی تو
عشق پر از مهر و وفای من تویی تو

بیا تا با هم دیگه زندگی رو اغاز کنیم
دو تا کبوتر بشیم و رو ابرها پرواز کنیم
بیا تا با هم دیگه زندگی رو اغاز کنیم
دو تا کبوتر بشیم و رو ابرها پرواز کنیم

عشق تو توی قلبمه
اسم تو روی لبهام
خاطره ای بهتر از این
تو دنیا من نمیخواهم

عشق تو توی قلبمه
اسم تو روی لبهام
خاطره ای بهتر از این
تو دنیا من نمیخواهم

زیباترین حرف دنیا

زیباترین حرف دنیا

گاهی که دلم

 

به اندازهء تمام غروبها می گیرد



چشمهایم را فراموش می کنم



اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند



من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس



مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست



و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد



و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند



با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست



از دل هر کوه کوره راهی می گذرد



و هر اقیانوس به ساحلی می رسد



و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد



از چهل فصل دست کم یکی که بهار است



من هنوز ترا دارم


زیبا ترین حرفت را بگو

                      چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست

                                                                چرا که  عشق حرفی بیهوده نیست

فرزند

 

Le cadeau parfait !


J'ai parcouru plusieurs kilomètres pour trouver le cadeau parfait pour mon enfant. Après deux longues soirées, fatigué, j'ai pensé lui demander ce qu'elle voulait. Voici la liste de cadeaux qu'elle m'a suggérée:

کیلومترها برای پیدا کردن هدیه مناسب برای فرزندم راه رفتم.بعد از دو شب تلاش طولانی تصمیم گرفتم که از خود او بپرسم که چه میخواهد و او این لیست هدایا را پیشنهاد داد.



"J'aimerais être Félix, notre petit chat, pour être moi aussi prise dans vos bras chaque fois que vous revenez à la maison".

دوست دارم جای گربمون فلیکس باشم تا هر روز وقتی از سر کار بر میگردید من رو هم در آغوشتون بگیریدو نوازش کنید


"J'aimerais être un journal pour que vous preniez un peu de temps à chaque jour pour me demander de mes nouvelles..."

دوست دارم یک روزنامه باشم تا زمانی را صرف من کنید و هر روز اتفاقات تازه منو دنبال کنید



"J'aimerais être une équipe de hockey pour toi, Papa, afin de te voir t'exciter de joie après chacune de mes victoires; et un roman pour toi, Maman, afin que tu puisses lire mes émotions..."

دوست دارم یک باشگاه هاکی باشم بابا تا ببینم که هر بار بعد از پیروزی های من هیجان زده میشوی و یک رمان برای تو مامان که بتوانی احساسات مرا بخوانی



"À bien y penser, je n'aimerais être qu'une chose, un cadeau inestimable pour vous deux. Ne m'achetez rien: Permettez-moi seulement de sentir que je suis votre enfant..."

فکر که میکنم میبینم هیچ چیز نمی خواهم باشم به جز یک کادوی غیر قابل محاسبه برای شما دو تا.هیچی برای من نخرید ولی فقط به من اجازه بدهید احساس کنم که فرزند شما هستم

مردها

مردها مثل « مخلوط کن » هستند
. در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد

: مردها مثل « آگهی بازرگانی » هستند
. حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد

: مردها مثل « کامپیوتر » هستند
. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند

: مردها مثل « سیمان » هستند
. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی

: مردها مثل « طالع بینی مجلات » هستند
. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند

: مردها مثل « جای پارک » هستند
خوب هایشان قبلا" اشغال شده و آنهائی که باقی مانده اند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم

: مردها مثل « پاپ کورن » ( ذرت بو داده ) هستند
. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند

: مردها مثل « باران بهاری » هستند
. هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود

: مردها مثل « پیکان دست دوم » هستند
. ارزان هستند و غیر قابل اطمینان

: مردها مثل « موز » هستند
. هرچه پیرتر میشوند وارفته تر میشوند

: مردها مثل « نوزاد » هستند
در اولین نگاه شیرین و با مزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید