عهد...

alijon.blogsky

 

 

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم


شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت


کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب


ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم


چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم


چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم


ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل


ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی


چو گَرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون


گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم


ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟ 

 

 

زندگی بی غم نمی شه...

alijon.blogsky 

  

گریه کردم تا بدونی زندگی بی غم نمی شه

 

اگه دستامو بگیری از غرورت کم نمی شه

 

ساکت و صبوری عاشق وقتی حوصله نداری

 

پیش حرفای دل من حرف عشق و کم می یاری

 

لحظه ها تلخ و حقیرن وقتی قهری با دل من

 

کاش چشمات یه جاده می زد از دل تو تا دل من

 

ای که لحظه ها مو بردی تو خیالت به اسیری

 

نکنه بیای دوباره بونه ی تازه بگیری

 

من سبد سبد صداقت به دل تو هدیه کردم

 

نکنه می خوای بگی که می رمو بر نمی گردم

 

خوب می دونی نمی تونم بی چشات دووم بیارم

 

ولی از اون دل سنگت گله دارم گله دارم 

 

هیچکس...

alijon.blogsky 

 

 

هیچکس با من در این دنیا نبود

 

هیچکس مانند من تنها نبود

 

هیچکس دردی زدردم بر نداشت

 

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

 

هیچکس فکر مرا باور نکرد

 

خطی از شعر مرا از بر نکرد

 

هیچکس معنای آزادی نگفت

 

در وجودم رد پایش را نجست

 

هیچکس آن یار دل خواهم نشد

 

هیچکس دمساز و همراهم نشد

 

هیچکس چون من چنین مجنون نبود

 

در کلاس عا شقی دلخون نبود

 

هیچکس دردی نکرد از من دوا

 

جز خدای من خدای من خدا 

 

شب ها سکوت...

alijon.blogsky 

 

 

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی 
 

آوای تو می خواندم از لابتناهی 
 

آوای تو می آردم از شوق به پرواز 
 

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی 
 

امواج نوای تو به من می رسد از دور 
 

 دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی 
 

وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان 
 

 خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی 
 

دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست 
 

 من سرخوشم از لذت این چشم به راهی 
 

ای عشق تو را دارم و دارای جهانم 
 

 همواره تویی هرچه تو گویی و تو خواهی 

 

من این را خواب میدانم...

alijon.blogsky 

 

مرا از یاد خواهی برد میدانم


و من از دیدگان سرد تو یک روز


میخوانم سرود تلخ و غمگین خداحافظ


مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت


من این را خوب میدانم


که روزی هم ، مرا از خویش خواهی راند


و قلبت را


که روزی آشیان گرم عشقم بود ، خواهی برد


تو از یادم نخواهی رفت

 
و چشمان تو


هر شب آسمان تیره ی احساس من را نور میپاشد


و من با خاطراتت زنده خواهم بود


چه غمگینم از این رفتن


و از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم


مرا از یاد خواهی برد میدانم


و میدانی که از یادم نخواهی رفت 

 

خمارم...

alijon.blogsky 

 

 

مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را

 

مگر  شوید شراب  لطف او  از  دل  غبارم  را

 

بهشت عشق من در برگ ریز  یادها  گم شد

 

مگر از جام می، گیرم سراغ چشسم یارم را

 

به گوشش بانگ شعر  و  اشک من ناآشنا  آمد

 

به گوشش سنگ می خواندم سرودآبشارم را!

 

به جام روزگارانش شراب عیش وعشرت باد

 

که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را

 

 

 

معبودم...

alijon.blogsky 

 

 

معبودم  سکوتم را از صدای تنهاییم بدان ...

 

 نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده

 

 و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی

 

و به من قصه باران آموختی....

 

 میدانی قصه باران، قصه شستن غمهاست

 

 و درون انسانها پر از غم و تنهایی است

 

 ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم...

 

 و به تو و داشتن تو می بالم ...

 

خیال با تو بودن رهایم نمی کند..

 

نا امیدم ولی ..امید رهایم نمی کند..

 

سالهاست که به دنبال توام..

 

  پس چرا در دیده ی من جای نمی گیری؟

 

خدای من دستهای نیاز من را تنها مگذار...  

 

به درد بی دوایی...

alijon.blogsky 

 

 

به درد بی دوای من، کسی مرهم نشدهرگز

 

نصیب من در این دنیا، بجز ماتم نشد هر گز

 

به من هر کس که رو آوردم، نمک پاشید بر زخمم

 

به دستان تو هم حتی، غم ما کم نشد هر گز

 

دل من در شب تیره، فقط خورشید را می جست

 

ولی یابنده یک شمع کوچک هم نشد هر گز

 

دل مغرور من، تنهای تنها در پی او بود

 

ولی او هم دمی در فکر سامانم نشد هرگز

 

همیشه این دل تنگم، اسیر و بند شب ها بود

 

کسی در این شب تیره، دمی همدم نشد هر گز

 

در این شب ها تنهایی، کسی من را نمی خواند

 

به در بی دوای من، کسی مرهم نشد هرگز  

 

زیر بارون...

alijon.blogsky 

 

زیر بارون توی سرما  

 

مثل اون پری رویا  

 

توی دریای خیالش  

 

غرق خاطرات یارش

 

دلش انگار که خزون بود  

 

اون چشاش کاسه خون بود  

 

روی تیکه های قلبش  

 

لحظه هاش بی حس و جون بود  

 

چه پریشون تو خیابون  

 

راه میرفت به زیر بارون  

 

خسته از یه حس کهنه  

 

تو سکوت هرچی غصه  

 

مث دیروز و پریروز  

 

گم می شد تو باغ قصه  

 

مونده بین یه دوراهی  

 

تو سراب چشم براهی

 

مونده با پاهای خسته 
 

خطا کردم...

alijon.blogsky 

 

 

آرزو کردم که روزی مثل مجنون من شوم عاشق

 

 کنم شیدایی و بر گیرم از دنیا ی خود تنها، یک دل 

 

 دلی پر از صفا و عشق و بودن را

 

 دلی همچون دل لیلی

  

دلی همچون دل شیدا

 

 ولی افسوس اکنون من شدم مجنون و بی تابم

 

 نمیدانم خطا این بود که دل دادم

 

 من و دشتی پر از افسوس

  

من و چشمی پر از حسرت

  

من ودلی پر از آه و پر از نفرت

  

همین شد خون بهای عشق دیرینه ام

 

 همین شد آنچه از عاشقی دیدم

 

 گناهم این بود که دل بستم

 

 که دل دادم  

 

خیال راحت ...

 

alijon.blogsky 

 

برو خوبم به سلامت ، تو به من دینی نداری

     

  برو با خیال راحت ، چرا اینقدر بی قراری ؟

   

   برو پیش عشق تازه ت ، نگران من نباش

     

 تو چشام نگاه نکن ، نمک رو زخم من نپاش

  

    نمی خوام توی نگاهت ببینم نفرتو راحت

  

    یا تحملم کنی و واسه تو بشم یه عادت

    

  اگه دیگه چشمای من تو دلت جایی نداره

     

 اگه حرفام روی لب هات گل لبخند نمی کاره

  

    برو تا بازم بخندی ، من به لبخند تو زنده م

      

وقتی تو پیشم نباشی ، به خیالت دل می بندم

    

  اگه واسه قصه ی ما شعر عاشقونه ای نیست

 

     یا اگه برای موندن دیگه هیچ بهونه ای نیست

  

    اگه فکر میکنی دیگه ، این من و تو ما نمیشه

      

بر و خوبم ، به سلامت ، خوب و خوش باشی همیشه

 

     تو که تقصیر نداری ، تنهایی تقدیر منه

  

    غم و گریه و جدایی ، همه تقصیر منه

      

برو خوبم ، به سلامت تو به من دینی نداری

 

     برو با خیال راحت 

 

شب قدر...

alijon.blogsky 

 

 

شب قدر است و من قدری ندارم 

 

چه سازم توشه قبری ندارم 

 

مبادا لیلة القدرت سر آید 

 

گنه بر ناله ام افزونتر آید 

 

مبادا ماه تو پایان پذیرد 

 

ولی این بنده ات سامان نگیرد 
 

علی...

 alijon.bogsky

 

 

امشب سر مهربان نخلی خم شد

 

 

در کیسه نان  به جای خرما غم شد

 

 

در خانه ی دور بیوه ای شیون کرد

 

 

همبازی کودک یتیمی گم شد