خیلی دیوونم ...

alijon.blogsky

 

من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

 

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

 

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

 

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

 

من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم

 

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

 

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

 

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

 

من همون عاشق ترینم که اگه بخوای واست میمیرم

 

تو همون فرشته نجاتی که یه روز میای و نمیذاری من بمیرم

 

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

 

تو همون ماه و ستارم که با تو دیگه هیچی کم ندارم

 

آهسته ...

 

alijon.blogsky

 

به او بگویید دوستش دارم با صدای آهسته ..

 

آهسته تر از صدای بال پروانه ها....

 

به او بگویید دوستش دارم باصدای بلند...

 

بلند تر از صدای پرواز کبوتران عاشق.....

 

به او بگویید دوستش دارم نیاز به صدای بلند یا آهسته نیست ....

 

فریا د دوستت دارم را می توان با تپش یک قلب به تمام جهانیان رساند...

 

پس بگذار بدون هیچ شرمی بگویم 

 

ناز...

 

alijon.blogsky

 

به عشوه ای و کرشمه شدم اسیر نگاهت

شدم خراب زمانه همان که مانده به راهت

غزال دشت وجودم چگونه از تو بگویم

که ناز چشم و نگاهت در این زمانه نجویم

تو نازنین و نگارم چگونه از تو بخوانم

تو قبله گاه نمازم همیشه از تو بهارم

منم اسیر کمندت به زلف تو دل مستم

خیال خواب منی تو که تا ابد ز تو مستم

به ناز تو که بنازد که من اسیر نگاهم

به جز من از تو که گوید که جان به پای تو دادم

دوباره شعرو ترانه دلیل بود و بهانه

خزان سبز وجودم  به انتظاره بهاره

مثل رویا...

 

alijon.blogsky

مثل اون موج صبوری که وفاداره به دریا

 

تو مهی مثل حقیقت مهربونی مثل رویا

 

تو مثل چشمه آبی واسه تشنه تو بیابون

 

مثل یه آشنا توغربت واسه یه عاشق مجنون

 

تو مثل یه سرپناهی واسه عابر غریبه

 

مثل چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه

 

چشمه چشمای نازت مثل اشک من زلاله

 

مثل زندگی رو ابرا بودنت با من محاله

 

یه روز بیا تو خوابم بشو شکل یه ستاره

 

توی خواب دختری که هیچ کس وجزتو نداره

 

تو مثل بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا

 

بی خبررفتی و خواستی بمونم تنهای تنها

 

دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی

 

میدونم عوض نمیشی تو خودت گفتی همینی

 

تو مثل اون کسی هستی که میره واسه همیشه

 

التماسش میکنی که بمون اون میگه نمیشه

 

مثل یه تولدی تومثل تقدیرمثل قسمت

 

مثل الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت

 

بیا مثل اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد

 

دید یارش داره می میره موندش وصرف نظر کرد

 

بعد از تو...

 
 
alijon.blogsky
 
 
... و بعد از تو دلم غمگین و پرپر شد
 
 
                                      
          بدون تونگاه من پر از اندوه و ماتم شد
 
 
 
                ... و بعد از تو دوچشمم خیس و بارانیست
 
 
                   
                              دلم بی تو چه نالان و چه طوفانیست
 
 
 
                                      ... و بعد از تو نگاهم مات و گریان بود
 
 
 
                                                  به عشق دیدنت قلبم چو باران بود
 
 
 

رفتی...

 

 

 

ای که رفته با خود دلی شکسته بردی


این چنین به طوفان تن مرا سپردی


ای که مهر باطل زدی به دفتر من


بعد تو نیامد چه ها که بر سر من


بعد تو نیامد چه ها که بر سر من


ای خدای عالم چگونه باورم بود


انکه روزگاری پناه و یاورم بود


سایه اش نماند همیشه بر سر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی


ای خدای عالم چگونه باورم بود


انکه روزگاری پناه و یاورم بود


سایه اش نماند همیشه بر سر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من


رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام


رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام


رفتی و نهادی چه اسان دل مرا به زیر پا


رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها


ای به دل اشنا تا که هستم بیا


وای بر من اگر نیایی

 

مال تو...

alijon.blogsky

 

 

 

خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو

هر چه دارم غیر تنهایـی تمامش مال تو

صد دو بیتی ، صد غزل دارم و حتّی یک بغل

شعرهای خوب نیمایی ، تمامش مال تو

ضرب آهنگ غـزل هایم صدای پای توست

این صدای پـای رؤیایـی تمامش مال تو

عشق من ، عشق زمینی نیست باورکن عزیز

عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تو

باز هم بیت بد پـایـان شعرم مـال مـن

بیت هـای خوب بالایـی تمامش مال تو

قصه ی عشق تو ...

alijon.blogsky 

 

اسمتو وقتی نوشتم خونه ی ترانه لرزید

 

گل زیر شاخه قایم شد از قشنگی تو ترسید

 

گریه ی ستاره ها رو واسه خاطر تو دیدم

 

قصه ی عشق تو از ماه تا سپیده دم شنیدم

 

میشه تو چشم تو گمشد یه سفر تا آسمون رفت

 

 با نگاه پر نازت تافراسوی جنون رفت

 

 میشه تو هوای پاکت تا جنون نفس نفس کرد

 

  مثل اولین تولد میشه رویاتو هوس کرد

 

 کاشکی فانوس نگاهت نور شامو سحرم بود

 

 اشکای سرخ تو ای کاش آب پشت سفرم بود

 

 برق چشمای نجیبت پرسه ی ماه شبانه ست

 

 توی آغوش تو مردن یه غروب عاشقانه ست

 

 گریه ی ستاره ها رو  واسه خاطر تو دیدم

 

 قصه ی عشق تو از ماه تا سپیده دم شنیدم.....

 

تکیه به شانه ام...

alijon.blogsky 

 

تکیه به شانه ام بده که مثل صخره محکم است

 

 به پای صحبتم بشین فقط ترانه گوش کن

 

 جام به جام من بزن جان مرا تو نوش کن

 

 تو را به شعرمیکشم چوواژه ٬ چو واژه پیش میروی

 

  من فرا نمیرسم٬ تو تازه خلق میشوی

 

 تو در شب تولدت به شعله فوت میکنی

 

  یه چشم من که میرسی فقط سکوت میکنی

 

 اگرکسی در دل توست٬ بگو.....

 

       به راحتی کنار میروم........

دل بریده...

alijon.blogsky

 

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هر کسی می دونه

اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟

چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده

التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده

 

گریبان عدم ...

alijon.blogsky 

 

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

 

وقتی ابدچشم تو را پیش از ازل می آفرید

 

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

 

 وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

 

 من  عاشق چشمت شدم.......

 

 نه عقل بود ونه دلی  چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

 

 یک آن شد این عاشق شدن  دنیا همان یک لحظه بود

 

 آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

 

 وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

 

 آدم زمینی تر شدو عالم به آدم سجده کرد

 

من بودم وچشمان تو نه آتشی ونه گلی

 

  چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی.........

 

بگذار زنگ ساعتت باشم ...

 
alijon.blogsky 
 
 
چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم


لختی حریف لحظه های غربتت باشم


ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر


بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم


تاب آوری تا آسمان روی دوشت را


من هم ستونی در کنار قامتت باشم


از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر


تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم


سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت


با شعله واری در خمود خلوتت باشم


زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است


وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم


صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود

 
بگذار همچون اینه در خدمتت باشم


در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد

 
معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم

 

سحر...

 

alijon.blogsky

 

شب سردی است و من افسرده... راه دوری است و پایی خسته

 

تیرگی هست و چراغی مرده

 

میکنم تنها از جاده عبور ... دور مانده اند ز من آدمها

 

سایه ای از سر دیوار گذشت

 

غمی افزود مرا بر غمها

 

فکر تاریکی و این ویرانی

 

بی خبر آمد تا با دل من

 

غصه ها ساز کند پنهانی

 

نیست رنگی که بگوید با من . . . اندکی صبر سحر نزدیک است

 

هر دم این بانگ برآرم از دل

 

وای این شب چقدر تاریک است

 

 

خنده ای کو که به دل انگیزم...

 

قطره ای کو که به دریا ریزم...

 

سخره ای کو که به دار آویزم...

 

مثل این است که شب نمناک است

 

دیگران را هم غم هست به دل ...  غم من لیک غمی غمناک است

 

 

هر دم این بانگ برآرم از دل

 

وای این شب چقدر تاریک است

 

اندکی صبر سحر نزدیک است

 

 

اندکی صبر سحر نزدیک است...

 

اندکی صبر سحر نزدیک است...

 

اندکی صبر سحر نزدیک است...

 

جز تکه ای از دلم...

alijon.blogsky

 

دست هایم را گم کرده ام

در دستان باران خورده ای که نگاهش را،

در حوالی کویر چشمانم از یاد برده است...

ومن چشمهایم را ٬

در جستجوی رد پای روشنی از او گم کرده ام...

من خدای را ،

در پشت شلوغی کوچه ها گم کرده ام.

و از خدای گم شده ام،

هیچ نخواهم ،

جز تکه ای از دلم...

که در پس قدم های تو گم کرده ام...

حالا هی کتاب هایت را مرور کن!

کتاب های تو همان

ترانه های کهنه ی خودمانی ست...

دلم را به من باز گردان.

تنها واژه ای در این میانه گم شده است...

 

تنهایم...

alijon.blogsky

 

نهایی ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست


گسترده تر از عالم تنهایی من ، عالمی نیست


غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را


بر سفره رنگین خود بنشانمت ، بنشین غمی نیست


حوای من ، بر من مگیر این خود ستایی را ، که بی شک


تنها تر از من در زمین و آسمانت ، آدمی نیست


آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم


تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست


همواره جون من نه ، فقط یک لحظه ، خوب من بیندیش


- لبریزی از گفتن ، ولی در هیچ سویت محرمی نیست


من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم


شاید برای من که همزاد کویرم ، شبنمی نیست


شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را


در دستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست


شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر ، اگر چه


اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

 

اشکهای بی صدا...

alijon.blogsky

 

 

دیشب قبل از خواب افکار تو ذهنم را مشغول کرد

چندین سال بود که اینگونه گریه نکرده بودم

بر روی بالشم شش اشک بی صدا فرو ریختند

اولین اشک به خاطر لبخندت بود که دلتنگش بودم

و لبهای باریکت که ارزوی بوسیدنش را دارم

دومین اشک برای صورت مهربانت

 و فکر اغوش پر مهرت بود

سومین اشک هنگامیکه به چشمهای زیبایت فکر می کردم ناگهان پایین ریخت

چهارمین اشک روی صورتم غلتید

به جای این بالش تو باید در جایش بودی

پنجمین اشک فقط برای یک دلیل پایین امد

احساس کردم که عشقم به تو کاملا نشان داده نشده است

عزیزم واقعا دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده است

و در این هنگام بود که ششمین اشک بی صدا نیز فرو ریخت

بگو دیگرچه می خواهی...

 alijon.blogsky

 

مراازاین که میبینی پریشان تر چه می خواهی

ازاین آتش به جزیک مشت خاکستر چه می خواهی

من ازاوج نگاه توبه زیرپایت افتادم

بیااین اوج واین پروازواین باورچه می خواهی

مراازاین که میبینی پریشان ترچه می خواهی

مرابیخودبه باران می بری بامستی چشمت

بیا این چشمها این گونه های ترچه می خواهی

برای ادعای عشق اگراین سینه کافی نیست

بیااین تیغ واین شمشیرواین هم سرچه می خواهی

من آن فرهادمسکینم که کوه بهرتوکندم

بگوشیرین ترین رویابگودیگرچه می خواهی

تمام این غزل باخون رگهایم نثارت باد

بگودیگرعزیزمن بگودیگرچه می خواهی

گلم خوبم...

 

alijon.blogsky

 

گلم خوبم تمام هرچی دارم

بذار سر روی شونه هات بذارم

 تمام خواسته ی من از تو اینه

خودت میدونی خستم نا ندارم

چشام لبریز بارون راه ابره

ببین خونه بدونت عین قبره

نمی دونم چه جور بگم می خوامت

سکوتم نه شکایته نه صبره

یه لحظه با تو ، به دنیا نمیدم

با تو تا آخر رویا رسیدم

همه دنیا پی خودم می گشتم

خودی تر از تو عاشق تر ندیدم

تو آغوش منی انگار می میرم

چه قدر آرزومه اینجا بمیرم

بده دستاتو مرهم باش برای

دل ساکت سرد سر به زیرم

مثل مرجان دریایی عزیزی

مثل یه عشق رویایی زلالی

به معصومیت یه شاخه رز

مثل یه مرغ عشقی بی گناهی